جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

راه دور ...

بعد از هفت هشت  بار اس ام اس گرفتن از همراه اول 

تصمیم گرفتم امروز صبح برای تعویض سیمکارتم اقدام کنم 

 آدرسی که داده بودند  خیابانی بود نزدیک فردیس 

جایی که بارها اسمش رو از مسافرها و راننده تاکسی ها شنیده بودم

جایی که توی این سی و خورده ای سال شاید هزاران بار از کنارش رد شده بودم 

اما تا به حال ندیده بودمش ... 

 

از شکل و قیافه خونه ها و مغازه هاش 

و سر و وضع آدمهاش می شد فهمید که از محله های فقیر نشینه 

مردم اکثر آذری زبان بودند و  احتملا کوچ نشینان آذربایجان 

آدمهایی که شاید به تازگی از شهر و روستایشان کوچ کرده اند برای یک کاری که حقوق داشته باشد و چون دخلشان به اجاره دادن توی تهران نمی رسد ٬ حاشیه نشین شده اند . 

 

توی دفتر خدماتی که شبیه مخابرات های قدیم خودمان بود برایم جالب بود دیدن باجه های تلفن راه دور و نزدیک ... درست مثل آن قدیم ها که خانه هایمان تلفن نداشت و می رفتیم تا حالی از اقوام دور بپرسیم . برام عجیب بود تو زمونه ای که تلفن همراه دست هر کسی هست و با ۱۰ هزار تومن می تونید یک کیلو سیمکارت همراه اول و ایرانسل و اپراتور نمیدونم چندم بخریم 

یعنی هنوز آدمایی پیدا میشن که میان توی این باجه ها و زنگ میزنن ؟ 

  

نیم ساعتی که اونجا مشغول تعویض سیمکارت بودم  

چهار نفر رفتند توی باجه و زنگ زدند . 

 

@media (min-width: 992px) { #abs { width: 80% !important; margin: auto !important; } }
نظرات 31 + ارسال نظر
زهره سادات پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:54 http://pardisemouod.blogfa.com

چه حسی به آدم دست میده.سال 82 که من اولین بار که انتهای خیابان دانشگاه زاهدان رو دیدم به بابام گفتم آخر دنیا که میگن همین جاست. خوراکی ها را روی گاری میفروختند مردم نشسته کنار خیابان با تکه ای نان آن خوراکی را می خوردند. نخود آبپز بود و همچنین تخم مرغ آب پز...

زاهدان شهر خوبی بود.هنوز هم دوستش دارم.

تا به حال نرفتم زاهدان
ولی خیلی دوست دارم برم

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:28

سلام ....
مبارکه ..... چه خوب که با اسم خودت شروع کردی ....
خیلی خوشحال شدم ..... هنوز مطلبتو نخوندم دوستم برم بخونم

مرسی آرش
چیز دندون گیری نیست
همینجوری واسه دس گرمی نوشتم
قرار نبود اینجا رو کسی بخونه فعلا

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:31 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

اون قدر ذوق خودتو دارم که که راجع مطلبت هیچی به فکرم نمیرسه ....

ای بابا

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:32 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

فعلا بچه ها خبردار نشدن واسه خودم جلون میدم برم لینکتو بذارم

لطف داری

شازده کوچولو پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:11 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

بابک اسحاقی بازهم برای شما می نویسددددددد

ما که جوگیریات و می خونیم شما چطورررررررررر؟؟؟؟

ما هم همینطور
از همه زودتر

روشنک پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:12 http://hasti727.blogfa.com

مبارک باشه
چقدر خوب شد که میتونیم به اسم خودت صدات کنیم
یه جورایی واقعی شدی
امید که اینجا پر رونق تر از جوگییات قبلی بشه
خوشحالم مینویسی

مرسی روشنک
منم خوشحالم

شازده کوچولو پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:13 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

راستی نگفتی اون جنسیس مشکی که به اولین کامنت گذار وبلاگت و قراره توی طی یه مراسم رسمی کادو بدی کی برگزار میشه بابک خان؟

وقت گل نی

روشنک پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:13 http://hasti727.blogfa.com

بابا جوگیریات رو ی گیر کرد
من مقصر نیستم

گــل گیســـو پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:33 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام
خوشحالم که دوباره مینویسین جناب اسحاقی

واقعا عجیبه که هنوزم چنین باجه هایی هستن
منم چند وقت پیش به دوستم گفتم دیگه حتی دختر های مدرسه ای هم ازتلفن های عمومی استفاده نمیکنن،اما درست از فرداش هرچی تلفن کارتی میدیدم جلوش صف بسته بودن

مرسی گل گیسو

حمید پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://abrechandzelee.blogsky.com/

برای منم سوال شد...واقعا چرا همچین کاری میکنن!؟...

نمیدونم

حمید پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:46 http://abrechandzelee.blogsky.com/

ولی از این حرفا که بگذریم ما چقدر خوشحال شده بودیم شما بی خانمان شدی و میتونیم توو همون حجره دانه های ریز حرف نگهت داریم!...انگار باید یه برنامه بچینیم اینجارم فیلتر کنن! (آیکون "محور شرارت و رذالت توامان!")...

اتفاقا منم همین نقشه رو واسه دانه های ریز حرف داشتم
ببینیم کی زود تر موفق میشه

م . ح . م . د پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:11 http://baghema.blogsky.com/

سلام ... الان یکی از بچچه ها آدرست رو داد گفت برگشتی ... راستش این چند وقت هی به جوگیریات 1 اضافه میکردم میدیدم نیست ناامید میشدم ! خدا رو شکر که برگشتی و مینویسی ... هرچند خیلی دیر به ما گفتن ! ...

والا من فقط به آرش گفتم
قرار نبود لینک بده
به هر حال ببخشید

م . ح . م . د پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:12 http://baghema.blogsky.com/

در مورد اسم ، من به کیامهر عادت کردم ... میشه به همون اسم قبلی صدات کنم ؟!

همچین عادت می کنی که یادت میره یه روزی کیامهری هم بوده
حالا ببین
واسه من فرقی نمی کنه
دوست داری براد جون صدام کن
فقط پیتش رو نگو که ریا نشه

کیانا پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:20 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلاااااااااام
لایک به کامنتای محمد بازم (کلن الان دوس دارم زیاد لایک کنم )
میگم چه کاریه خو؟؟؟ پول چن بار زنگ زدنو جمع کنن میشه یه سیم کارت دیگه

میثا جان شوووما بعد بیا من کارررت دارم عزیزم

محسن باقرلو پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:35

خوبه که برگشتی پسر ...
خوبه تاواریش ... خیلی خوبه ...
تو نباشی راس راسی یه چیزی کمه اینجا ...

مرسی محسن
لطف داری

علیرضا پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:45 http://4malite.blogsky.com/

منم چند دفعه جوگیریات1 و زدم اما خبری نبود !

خوشحالم که برگشتین
خیلی

متشکر

ف@طمه پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:50 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

ولی کیامهر دیگه با شما عجین شده ها
مبارکه:)

واسه خودمم سخته
ولی عادت می کنیم
بنی آدم یعنی بنی عادت
مرسی فاطمه

ف@طمه پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:51 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

من خودم یه هفته تو دفتر خدماتی کارکردم نبودین آقا ببینید چه ها که نمییدیم

یعنی اون تو یه کارایی می کردن ؟
خاک تو سرم
آخه اونجا که جا نیست
شیشه هم داره
فقط میشه توش حرف بد زد

تیام پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:58

سلااام جناب اسحاقی یا همان کیای باستانی
هر که هستی بنویس
خانه ی جدید مبارک
انشالا تواین خونه همیشه شادی موج بزنه

مرسی تیام
دوست قدیمی

علیرضا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:02 http://4malite.blogsky.com/

میشه پست درخواستی سفارش بدیم؟
چرا کیامهر باستانی؟
هیمنطوری به ذهنتون اومد یا دلیل خاصی داشت؟

توضیحش ساده است
به پست کفاف نمیده
کیامهر اسم خواهر زادمه
باستانی هم همینجوری
خوشم میومد
دلیل خاصی نداشت

پونه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:04 http://jojo-bijor.mihanblog.com

خوبه که برگشتی خوشحالم
حالا ما دیگه غریبه شدیم باید از بچه ها ی دیگه بشنویم ؟

نه به خدا پونه
هنوز کلی کار داشت اینجا
ولی دیگه بچه ها اومدن دیگه
من شرمندتم

امیرحسین... جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:26 http://afrand.blogfa.com

سلام بر بابک عزیز
پس بالاخره این غیبت صغرا به اتمام رسید و همچنان می تونیم در جوار هم ....چیز کنیم ...!! یعنی از هم نشینی با هم لذت ببریم
.
.
جدی میگی؟ من خیلی وقته از این باجه ها ندیدم...یادش بخیر

مرسی امیر حسین
ایشالا اومدی اینطرفا
میریم به یکی از این باجه ها
با هم چیز می کنیم
صحبت

تیراژه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:37 http://tirajehnote.blogfa.com

سلام جناب اسحاقی
باید یه کم بگذره تا به این اسم عادت کنم
هرچه نباشه مدتهاس که شما را به کیامهر و باستانی میشناسم

و اما تلفن کارتی و سکه ای
تا جایی که من فهمیدم آدمهایی که از این تلفن ها استفاده میکنن
1:کسانی که میخواهند مزاحمت ایجاد کنند و نمیخواهند شماره شان برای فردی که مزاحمش میشوند مشخص شود
2:افرادی که نمیخواهند پول موبایلشان زیاد شود و بعدا به خاطر مبلغ قبض از پدر یا مادر یا هر کس دیگری سرکوفت بشنوند
3:کسانی که ارتباطی مخفیانه دارند و نمی خواهند روزی در پرینت تلفن شماره کسی مشخص شود
4:کارگرها یا دانشجویان شهرستانی
5: کسانی که موبایلشان موقتا قطعه یا آن را جایی جا گذاشته اند یا موبایلشان شارژ ندارد
و ...
.
.
خیلی جایتان خالی بود...گرچه "دانه های ریز حرف" تسکین بود ولی.....خیلی خوشحالم که هستید ..به قول جناب باقرلو بلاگستان بدون شما چیزی کم دارد..که جایش با هیچ چیز دیگری پر نمیشود.
سرتان سلامت

شرمنده می کنی تیراژه بانوی عزیز

در مورد تحلیلت در مورد مشتریان باجه ها
موافقم

مهرناز جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:40 http://amitith.blogfa.com

درود بر جوگیریات
از دیدن خانه ی جدیدتان خوشحال شدم. وبلاگتون واقعا حیف بود فیلی بشه!

ممنون مهرناز

مهرناز جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:42 http://amitith.blogfa.com

با ادرس جدید لینکتان کردم. باشد که ما را به جمع دوستانتان بپذیرید

هرچند که لینک کردن یا نکردن ربطی به دایره دوستان نداره
ولی به روی چشم
در اولین فرصت

الی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:45 http://e-motamedi.persianblog.ir/

چه خوب که دوباره شروع کردی بابک جان...امروز عصر به فکرت بودم که چرا من مدتیست توی تنهایی خودم جوگیریات رو نخوندم...خوشحالم...

مرسی الناز
خودم هم خوشحالم
این همه زحمتی که من واسه اسم کیامهر باستانی کشیدم
اگه برای اسم خودم کشیده بودم
الان از بابام معروف تر بودم
ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است
البته بعدش می میره

رها پویا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 http://gahemehrbani.blogsky.com/

ببین کیامهر جان دیدی که دزدیدن اسم بچه خواهر آدم عاقبت نداره و با اسم خودت وبلاگ تازه تو شروع کردی...
با هر اسمی و هر جایی مینویسی فقط برات موفقیت آرزو میکنم.
کاری که تو میکنی کار هر کسی نیست داداش
...ساختن باغ از یه برگه ...
نه تعارف و نه غلو
محل کار تازه من هم همه آذری زبان هستند گمونم من رو از این جماعت گریزی نباشه...داستانیه...

مرسی رها
ممنون از محبتت
به کاپیتان سلام مخصوص برسونید

میس ایکس جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 http://saatsefr.persianblog.ir

براى ما تصور اینکه یک لحظه گوشى موبایل دستمون نباشه و به یکى هم رضایت نمیدیم، سخت و غیر ممکنه... اونوقت اینا...

واقعا وقتی گوشی همراهمون نیست انگار یه چیزی کمه

افشانه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:37 http://mahemehri.blogsky.com/

خدا پدر این اپراتورها رو بیامرزه که جوونهای مردم رو از تو صف واستادن خلاس کرده که تا صبح بتونن مزاحم دختر ای مردم بشن

مریم شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:23 http://mazhomoozh.blogfa.com

ببین اون بنده های خدا چه بدبختایین.

رهگذر یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:12 http://mario22.blogfa.com/

من خاله ام هنوزم می خواد تلفن خارج از شهر بزنه می ره این مخابرات ها! می گه ارزون تر از تلفن خونه می افته!!
حاضره کلی راه بکوبه و کرایه ماشین بده بره اونجا ولی از تلفن خونه زنگ نزنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد