جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

ناوالدینی

می گفت : 

-  

فرقی نمیکند پیر باشی یا جوان 

مهربان باشی یا بد اخلاق 

دوستش داشته باشی یا ادای دوست داشتن در بیاری یا اصلا بدت بیاید از او  

بچه داشته باشی یا نداشته باشی 

فرقی نمی کند بچه باشد یا بزرگ 

پسر باشد یا دختر 

فهمیده باشد یا نفهم 

مودب و خوش اخلاق باشد یا بی تربیت و ناسازگار 

فرقی نمی کند ... 

-

وقتی جلوی اسم پدری یا مادری تو یک (( نا )) بیاید گند زده می شود به زندگی 

و این بچه هیچ وقت نمی تواند تو را از ته دل پدر یا مادر صدا کند 

و تو هم نمی توانی جای خالی آن ها را پر کنی ... 

 

راست می گفت ... 

 

نظرات 46 + ارسال نظر
امیرحسین... شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:22

اول

امیرحسین... شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:26

نمی دونم. چون تو موقعیتش نبودم. اما می دونم که خیلی ها ظاهر بینند و فقط به همون ( نا ) توجه می کنند

این قضیه به خودی خودش کلی دغدغه آور و بحث برانگیز هست
حرف دیگران که هیچ
یه مقوله مفصل و جداگانه است

کاپوچینو شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 http://capuccino.blogfa.com

یه صفحه کامل نوشته بود «نامادری» و رو اسمش خط زده بود....

چه تلخ

فرناز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 http://www.zolaleen.persianblog.ir

راستش من اما دیدیم از همین به اصطلاح نامادریها که نادختریش جونش واسش در میره......

من ندیدم ولی شنیدم

سارا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 http://www.takelarzan.blogsky.com

هاااااااااااا ینی یواشکی مینویسی اینجا که ما نیایم وبلاگت؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی عمرن ما ولت نمیکنیم
دقیقا مث سیریش میچسبیمو ولت نمیکنیم

دست شما درد نکنه
بی زحمت یه جوری باشه که واسه بنده حرف در نیارن

ارش پیرزاده شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

یه قسمت عموده اون به رفتارهای غلط همین پدر یا مادر که ازدواج دوباره می کنند بستگی داره ... طرف میره زن می گیره اصرار خاصی داره بچه اش به زنش بگه مامان همین گفتن جمله مامان بعد ها دچار مشکل میشه اکه واقع بین باشیم و به فرزندمان گوش زد کنیم که این خانم مادر تو نیست ولی کمکت کنه شاید در کودکی بچه کمی غصه بخوره ولی در دراز مدت اثر بهتری داره

مطمئنا این روش روش موثریه
اما برای همه سنین ممکنه جواب نده
در ضمن نمیشه از خواسته قلبی یه آدم که از خیلی چیزها گذشته و به ازدواجی تن داده که ممکنه خیلی ها با شرایط عادی قبول نکنن
و حالا انتظار داره مادر یا پدر خطاب بشه گذشت
بعدش چی
وقتی که خودش صاحب فرزند شد
چطور میشه به اون بچه فهموند که برادرت حق داره تو رو بابا یا مامان صدا کنه ولی تو منو دوست خودت بدون ؟
نمیگم نمیشه ها
ولی خیلی شرایط سختیه آرش

هیشـــکی! شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 http://www.hishkii.blogsky.com

سلام بابک جان
منزل نو مبارک...حالا بی خبر و یواشکی وبلاگ میزنی به ما نمیگی...؟؟؟ چند روز ِ چشم به وبلاگت خشک شد دلمون پوسید دلموم تنگیده شده بود خو...باشه...یکی طلبت..

ای بچه جان
یواشکی چیه ؟
اصلا فرصت نشد که من به کسی بگم
در ضمن خبر رسانی هم کردیم در حد وسعمون

جزیره شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:22

سلام.


واقعا راست میگه. میدونی این "نا"ی حس میشه که یه دست ردِّ محکم داره میزنه به محبت مادرانه و دلسوزیه پدرانه. اه اصلا حس خوبی نیست

اصلا

مامانگار شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:38

...سلام بابک عزیز...
منو باش..فکرمیکردم باستانیش دیگه واقعی باشه !!
...وبلاگ جدید مبارک...ماشالله تا ما بیایم بفهمیم...این همه پست جلو رفتی !!..انرژیت ذخیره شده بوده این مدت انگار !!

فعلا داغیم
گیرپاژ نکنیم خوبه

مامانگار شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:43

...اگه قبول کنیم که هیچ نامادری نیومده جای مادر واقعی رو بگیره...و اینو از اول به بچه بگن...با نامادری تضاد پیدا نمیکنه...فقط باید احساس یک دوست و همراه زندگی رو داشته باشه...اون میتونه کاملا یادوخاطرات مادرش رو بازگو کنه و همیشه تو قلبش داشته باشدش......

کاملا درسته
ولی در واقع به همین سادگی که گفتیم نیست مامانگار
کودکی رو تصور کنید که انتظار داره نامادریش همونقدر مادری براش بکنه که مادرهای واقعی دوستاش براشون میکنن
چطور میشه به یه بچه این مساله رو تفهیم کرد ؟
میشه ولی خیلی سخته

رها شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 http://saatsefr.persianblog.ir

آره راست میگفت...
خاله ى من نامادریه... نامادرى پسرى که از 7 سالگى مادرش خودش و باباش رو ول کرد و رفت فرنگ! خدایى خاله ام کم نذاشت واسه این بچه... "میم" هم واقعن پسر خوبى بود و هست همیشه... اما... اما با وجود تمام زحمتهایى که خاله ام واسش کشید "میم" معتقده که "تو هیچکارى واسم نکردى!"... چند روز دیگه هم این "میم" که الان 29 ساله شده داره واسه همیشه میره پیش مادرش آمریکا! آخرشم این "نا" کار خودشو کرد...

اگر همین پسر فرزند واقعی خاله تو بود
این رفتن و بی وفایی شاید اصلا به چشم نمیومد
اما چون فرزند واقعی نیست
خیلی پررنگ تر دیده میشه

افروز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:00

سلام برادر گلم وای من چه دیر اومدم اینجا این همه پست بود که من نخونده بودم خونه جدید مبارک باشه از خدا می خوام شادی خانه جدید بیشتر باشه و غم و غصه توش راهی نداشته باشه مهم نیست بابک باشی یا کیامهر فقط بنویس برادر بدون شماها اینجا صفا نداره

مرسی افروز جان
ارادتمندیم شدید
سلام منو به علیرضا برسون

ف@طمه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

این نگاهرو هرکاریشم کنی عوض نمیشه

به راحتی نمیشه

هاله بانو شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 http://halehsadeghi.blogsky.com/

گاهی پدر و مادر هایی پیدا می شن که اصلی هستن ولی حکم همون "نا"یی رو دارن که قبل از اسمشون می یاد ...
گاهی هم ...
اون موقع ها که درس می خوندم یه دوستی داشتم که مادرش بعد از به دنیا اومدن خواهر کوچیکش فوت کرده بود ... پدرش به خاطر کوچیک بودن بچه ازدواج کرد (حالا الله و اعلم ) ... تا قبل از اون فکر می کردم همه نامادری ها و پدری ها بدجنسن تا این خانم رو دیدم ...
مادر بود به معنای واقعی کلمه ... به نظر من برای یه زن هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست ... اما این مادر از این حق مسلمش هم گذشت و ۳ تا بچه رو بزرگ کرد ...
الان هم این دوستم حاضره جونش رو برای این خانم بده ... اما پدر و مادرهایی رو می شناسم که واقعا به حکم پدر و مادر بودن ظلم می کنن ...

درست میگی هاله
ولی این مثال نقضه
همون پدر و مادر بد واقعی اگه دست روی بچه بلند بکنن
کسی ایرادی ازشون نمیگیره
چون بچه خودشونه و صاحب اختیارشن
اما فکر کن یه ناپدری یا نامادری
به هر دلیل حتی منطقی و درست
بخواد فرزندی رو که مال خودش نیست تنبیه کنه
هزار تا انگ و افترا بهش میزنن
منظورم رو می فهمی ؟

الهام شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 http://sampad82.blogfa.com

بستگی ب ذات آدم داره...ینی شاید اون نا مادر یا نا پدر بخوان واقعا مادری یا پدری کنن در حق کسی ولی اون بچه سرکش باشه ک حق داره و یا برعکس ...

درسته
در کل شرایطی که باعث میشه همه طرفها خوب رفتار کنند و این رابطه در تعادل باشه خیلی سخت بدست میاد

الهه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 http://khooneyedel.blogsky.com/

با مامانگار موافقم به شددت....
بیشترین مشکل از رفتار غلط همون والدینه....

فاطمه شمیم یار شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:13

سلاممم بابک خان
خونه نو مبارک ......
عجب هدری....مدیونین فکر کنیم افاده میام ..ولی الان درصد بالایی از دوستان در نوستالژیک رسیدن مهر فرو رفته اند حتی اگر از مدرسه دلخوشی نداشته ان..
و ما نیازی به این فرو رفتن نداریم ...چون اول مهر میریم مدرسه دوباره...
در ضمن شرمنده که بی ربط بود به پست...علی الحساب بود..

علی الحساب خوب دلمان را آب کردی خانوم معلم

محدثه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 http://shekofe-baran.blogsky.com

من نمیدونستم وبلاگ زدیییییییین!!!

خیلی نامادری ها خوبن،خیلی نا پدری ها هم همینطور،اما همشون نا اند!!!

درسته محدثه
این نا خیلی سخته که تاثیر نداشته باشه

فرزانه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:23 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام و عرض ارادت
منزل نو مبارک و قلمتون پاینده. یه دو روز نبودم چه اتفاق خوبی افتاد میگم میخواین یه دوماهی نباشم. بلکه اوضاع وبلاگستان کلا بترکه؟ و اما در مورد این پست:
امروز موقع ناهار یه همکار محترم حرفی گفت که من فکر میکنم گاهی اوقات نامادری بهتر از مادر میتونه باشه؟! حالا چرا اینو میگم برای اینه که ایشون دارن برای بچه دار شدن درمان میکنن، یکی از همکارا گفت بگو یه جوری درمان کنن که بچه ات پسر شه!! همکار اولی گفت نه آرزو میکنم دختر شه تا بلاهایی که سر من اومده سر اونم بیاد تا شوهرم حالش گرفته شه و عوض اذیت هایی که منو کرده در بیاد!!!!!!!! یعنی من فکم واقعا کش اومد که چطور یه نفرر به خودش عذاب درمان و دارو رو بده و تازه یه همچین آرزوی محشری برای بچه اش (بچه خودش) داشته باشه. میبینید دنیای وارونه ما رو. من آرزو میکنم که ایشون هیچ وقت بچه دار نشه نه دختر نه پسر. چون یه موجود دیگه رو حسابی بدبخت میکنه.
پس کما فی السابق هیچی تو این دنیا مطلق نیست

واقعا چه همکار احمقی
من چای شما بودم زود استعفا می دادم تا یک احمقی مثل من این شغل آب و نون دار رو قبضه کنه

سمیرا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:29 http://nahavand.persianblog.ir

اولا که مبارک باشه خونه نو..این چند وقته که نبودید عین مرغ پرکنده بودیم به خدا..هی میومدم وبتو باز میکردم میدیدم اون صفحه کذایی میاد هی ناراحت می بستمش...به قول محسن باقرلو مهم اینه که باشی اسمش مهم نیست..واسه ما اینجا همیشه جوگیریاته و شما همیشه کیامهر باستانی و نوشته هاش همون نوشته های دوست داشتنی...حالا چرا خبر ندادید؟ اگه کرگدن رو نمیخوندم نمی فهمیدم برگشتید...

سلام سمیرا جان
والا خبر که دادم
توی همون وبلاگی که فیلی شده بود گفتم
به هر حال ببخشید

دختری از یک شهر دور شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:51 http://denizlove.blogsky.com/

واااااااااااااااااااااااااای داداشم وبلاگ نو مبارک!!!!!!!!!!!!!
خیلی خوشحالم که داری مینویسییییییییی!!!!!!!!
من بازم دیر کردم نه؟؟ شرمنده!!! تقصیر خودته منتظری من از شهرمون دور بشم تو کارهاتو انجام بدی!!!
تبریک به استقلالی ها اما خوب قشنگ به تراکتور باخت!!!یعنی تراکتور خیلی خوب بازی کرد!!!

بله ولی خود تراکتور هم خوب تو تبریز نفتی شدا
این به اون در

دختری از یک شهر دور شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:53 http://denizlove.blogsky.com/

در مورد این پست هم...
نمیدونم امیدوارم هیچوقت بچهای زیر دست نا پدری یا نا مادری بزرگ نشه... خدا عمر همه مامان بابا ها رو دراز کنه...

عمر همشون دراز

آناهیتا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:06 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

آدمیت و مروت به " نا " اول نیست
بسیارند نامادری هایی که مادر واقعی هستند و به چشم دیدیم مادرهایی رو که فقط یک رهگذر هستند
در هر حال انسانسیت حرف اول می زنه و بس...

موافقم صد در صد

پونه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:42 http://jojo-bijor.mihanblog.com

امیدوارم سایه ی همه ی پدر مادر ها رو سر بچه هاشون باشه تا هیچ "نا " یی جلو اسم هیچ پدر مادری قرار نگیره

هرچند که اینطور نمیشه
ولی دعای قشنگی بود
ایشالا

هیشـــکی! شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:48 http://www.hishkii.blogsky.com

آپ میباشم

آب می پاشی ؟
آب پاشی ؟
آفتابه ؟

مهدی پژوم شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:05 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام عزیز دل...
راست این که تجربه شخصی ام خلاف ان چه می فرمای اید گواهی می دهد.
شاید این اهمیت دادن به خون میراث جاهلی مان باشد که سخت پی گیرش هست ایم و رهای اش نمی کن ایم. فرقی نمی کند در باره ژدر و مادر باشد یا فرزند.
نظیر همین میراث را درباره فزند و فرزند خوانده هم برده ایم. هر کدام ما چنان بر خود مفتخر است که با این همه کودکان بی سرپرست که محتاج نگاه اند و حمایت به هر دری می زن ایم تا فرزندی از خون خود داشته باش ایم. انگار می کن ایم به رگان مان طلا جاری ست و به دیگران اب گندیده...

مرسی مهدی جان
شاید قسمت عمده اش برگرده به همین تفکر غلط و جاهلی
اما حتی در جوامع فرهنگی تر از ما
و حتی در بین ادمهای تحصیلکرده و روشنفکر هم این مسائل هست
گواهش فرزندانی که با پدر و مادری غیر از پدر و مادر خودشون زندگی کردند و بزرگ شدند
در اکثر مواقع دچار مشکلاتی هستند بر می گرده به همین روابط معمولا نا موفق با پدر و مادر ناتنی

گلنار شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:25

با قاطع گفتن"راست می گفت" موافق نیستم .
مبانی انسانی و تحقیق در علوم انسانی کار ساده ای نیست و به همین دلیل هم یک فرمول مشخص نداره.
به خیلی چیزها بر می گرده از جغرافیا تا ژن تا تربیت تا اجتماع و باورهای جمعی و فردی و غیره
بابت همین هم در طرز زندگی و کنش واکنشهای افراد ,مدلهای متفاوتی رو می بینیم ,یکی عاشق نامادریشه به فرض و یکی پر از مشکل با مادر حقیقیش و بر عکس.
ممکنه در ذات هر کسی ترجیح بده مادر و پدر اصلی خودشو داشته باشه ولی در روند زندگی علاوه بر مسائلی که در بالا بهش اشاره کردم ,ظرف و ظرفیت و درک آدمها هم نقش موثری داره در این مقوله .
بهرحال این موارد وجود داره و عده ای از داشتن والدین اصلی بی بهره اند پس چه بهتر که فرهنگ سازی صحیح تری بشه در جامعه و به جای درگیر شدن با اسامی به رفتارهای انسانی بها داده بشه تا دو طرف احساس سپاس از حضور و انرژی هم داشته باشن و همین بودن ها رو غنیمت بدونن .

پ.ن: رفتم بالای منبر بدطور ((:


_________________________
I have added cool emoticons to this message.
To see them go to http://x.exps.me?c27a805923b31978900e0395fa140251

منم با قاطعانه گفتنش موافق نیستم

زمان خیلی چیزها رو عوض می کنه
نسبت به گذشته که تصور از نامادری و ناپدری موجوداتی مثل هیولا بود و آزار و اذیت می کردند فرزند خوانده هاشون رو خیلی وضعیت بهتر شده

وقتی داشتم اینو می نوشتم به این فکر می کردم
که یه مرد هر چقدر هم مهربون باشه و فهمیده
چقدر دغدغه خواهد داشت در برخورد با فرزندی که مال خودش نیست
از یک مرد دیگه است
چقدر اذیت خواهد شد در رفتارهاش
چقدر قضاوت خواهد شد
انصافا هم کار سختیه

کاری به مثال نقض ندارم
بعضی نامادری و ناپدری ها انصافا خیلی بیشتر از پدر و مادر واقعی برای بچه ها زحمت میکشن
و خیلی پدر و مادر ها هم از صد تا غریبه دشمن بیشتر در حق بچه هاشون جفا می کنن

منظورم تصور لحظه ای قرار گرفتن در این وضعیت و شرایط سخت بود
اینکه چقدر سخته مدیریت این بحران دائمی

تیراژه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:27 http://tirajehnote.blogfa.com

نه کیامهر
نه
اینطور نیست
خیلی بی انصافی
اصلا قبول ندارم این حرفتو

همیشه اینطور نیست موافقم
ولی نمیشه گفت اصلا اینطور نیست
اتفاقا تعداد افرادی که اینطور فکر میکنن
خیلی بیشتره
اینو قبول داری ؟

ماهنوش شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:36 http://bottom-of-my-heart.persianblog.ir/

والا نمیشه این قضیه رو تعمیم داد به همه نا مادری ها و ناپدری ها .. بالاخره همیشه خوب و بد وجود داره هر قدر تعداد اون خوب ها کم باشه نمیشه نادیده گرفته بشن بی انصافیست ...

منم با تعمیم دادن این قضیه به همه مخالفم
اما مثال نقض اوردن
اونهم تعداد انگشت شماری که واقعا بزرگوار هستند و با کمالات
صورت مساله رو پاک نمیکنه

مریم شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:14 http://mazhomoozh.blogfa.com

خب تا حدودی با این حرف موافقم. چون واقعا خلاف این مطالبی رو که نوشتین دیدم.

مطمئنا مثال نقض هم وجود دارم
ولی واقعیته

دلارام شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:44 http://delaramam.blogsky.com

به نظر من ما آدمها سخت با تغییر کنار میایم . چرا اینو میگم ... چون واقعا اون بچه مقصر نیست که طرف رو مادر یا نامادری خودش بدونه.درواقع مقصر اصلی خاله خانباجی هایی هستند که قراره مستقیم یا غیر مستقیم روی ذهن بچه اثر بذارن .برای یک انسان در درجه اول مهم اینه که دوست داشته بشه . حالا اگر اون مادر دوم (نامادری)کودکش رو دوست داشته باشه ، و مادر و کودک موضوع رو بین خودشون حل کرده باشن ولی دیگران این تصویر رو خراب میکنند و راه و بیراه این موضوع رو توی سر اونها میکوبن . این میشه که ذهن ناخودآگاه کودک در مقابل نامادری گارد میگیره و هیچ رقمه نمیتونه قبولش کنه .

جدا از این مسائل که گفتی و درست هم هست
به عنوان یک مرد یا زن
پذیرش فرزندی که مال تو نیست
و از خون تو نیست
اما پیش تو و زیر یک سقف زندگی می کنه
کار سختیه
مسئولیت بزرگیه

تیراژه شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:52 http://tirajehnote.blogfa.com

کیامهر خان نازنین معذرت میخوام
به خاطر لحن کامنت قبلیم ببخش منو
شاید یه روزی تو کافه ام چیزی در این مورد نوشتم
اونوقت شاید بدونی چرا اینقدر بر آشفته شدم

این چه حرفیه ؟
منتظرم پستت رو بخونم

آجز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:58 http://http:www.Ajez.blogsky.com

سلام
هرچقدر فکر کردم نظری در این رابطه بنویسم نشد
واقعا سخته که چیزی که درگیرش نیستم رو بابتش نظر بدم

یه سری هم به ما بزن

چشم

داود(خورشیدنامه) شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:04 http://poooramini.persianblog.ir

من به سختی میتونم عادتهام رو ترک کنم
بگذار کیامهر صدات کنم

هرجور راحتی داود جان

حبیب شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:08 http://artooni.blogsky.com



سلام علیکم

خدمت بزرگ بزرگان

شاه شاهان

بزرگ بلاگستان

چاق چاقان

عشق دوستان

بابک بن حشمت ملا قلی خان

خدمت عارض شوم که منزل جدیدتان به سلامت بادا

خدمت عارض شوم که جشن باشکوهی در میکده ما برگزار بادا

منت بر دیدگان ما گذارید و به میکده ما سری بزنید

واسلام علیکم

انجمن حمایت از بلاگرها

آفرین
مثل همیشه بی ربط بود حبیب

داود(خورشیدنامه) شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:09 http://poooramini.persianblog.ir

طبیعیه که بدلی جای اصلی رو نمیگیره
اما چه بسا پدر مادرهایی که بویی از پدری ومادری نبردن
و در مقابل نا والدینی در محبت و توجه گوی سبقت رو از انها ربودند
اما برای کودک همیشه این حس وجود خواهد داشت که اگه پدرم بود و اگه مادرم بود ...

درسته
هیچ وقتی هیچی جای اصلی رو نمی گیره

حبیب شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:09 http://artooni.blogsky.com



بابک چیه بابات میخواد بره زن بگیره که ناراحتی

خوب به من بگو خوبشو براش بگیرم که تو رو اذیت نکنه

حیف که انقدر زشتی
وگرنه می گفتم می خوام سرت هوو بیارم ضعیفه

نینا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:21

آقا سلام منزل نو مبارک
والا این نا ماجرایی داره
مثل الان من که نا ندارم

اللهم اشف کل مریض
مخصوصا این همشهری ما

نیاز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:44 http://www.hamnafas-zahra.blogsky.com

سلام
بهتون تبریک میگم به خاطر محبوبیتی که بین دوستان دارید
قلم جذابی دارین
در اوج سادگی پر مغز و سنگین مینویسین.
موفق باشین.

ممنون

مریم همسفر شیرزاد شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:52

کیامهر جان!
ای وای نه ببخشید
بابک جان(۱۰۰۰تومن)
نمونه ی عکس این پستتو جلوی چشمام دارم و میبینمش
بعضی موقعها کاملا عکسش اتفاق میفته
شما یادتون هست که اصلا هیچ خبری ندادید و خونه ی نو گرفتید ها
بابا کیامهر جان(۱۰۰۰تومن) گوشه ی میزو که میتونستیم بگیریم تو اسباب کشی

دخترم تو چار تا کامنت دیگه بذاری
باید کل حقوق این ماهت رو بدی به قلک

ما(ریحانه) شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:13 http://ghahvespreso.persianblog.ir

متاسفانه دید اجتماع باعث میشه که اینطور باشه.. مادر هایی هستند که به نامادری هستند ولی به بچه ها نگفتند که خودشون اونا رو نزادند ولی بچه مثل یک مادر دوستش داره..
ولی وقتی بچه ای که میدونه مادر یا پدرش نا اول اسمشونه و به اجتماع نگاه میکنه و به بازتاب مردم در مقابل این موضوع ناخودآگاه در این مورد بدبین میشه!..

موافقم
اما نگفتن این موضوع هم خیلی دل می خواد
بچه وقتی بفهمه شدیدا آسیب می بینه

آرزو بانو شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:14 http://anahita718.persianblog.ir/

آذرنوش شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:48 http://azar-noosh.blogfa.com

من نمونه ی بارز یک نامادری رو دیدم که کل زندگیشو داد به پای بچش!ولی خودم هرچی سبک سنگین میکنک حس مینم نا مادری هیچوقت مادر نمیشه...نمیدونم چرا حسمه دیگه...

امان از اون نا

مریم همسفر شیرزاد یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:00

البته قلک قبلی که خدمتتون ذکر شد هر بار ۲۰۰تومن بود
ولی چون شمایید و سن و سالی هم ازتون گذشته و خرج اینهمه بچه دادن هم سخته من ۱۰۰۰تومنش کردم خیرشو ببینی

گلنار یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:00

من متوجه فضای پست شما و زاویۀ نگاه شما شده بودم و مسلمآ هم پذیرش این نوع پرورش عشق و هنر و فهم وصبر خاصی رو می طلبه و به قول شما آسون نیست ..البته خب خیلی از مسائل زندگی آسون نیست و باید که ساختتش .
از فضای کامنت گذاری استفاده کردم از دریچۀ دیگه ای به این منظر نگاه کنم و بیانش کنم وگرنه منکر مدیریت دشوار این فضا نیستم و خیلی مسائل دیگه .
مرسی از پاسخ.

محبوبه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:49 http://sayeban.blogfa.com

با افزایش چشمگیر امار طلاق ، بهتر است راست نگفته باشد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد