ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
شب تا صبح
کنار شیشه های نوار چسب خورده منتظر بودیم تا کی موشک صدام می خورد توی سرمان
صبح تا ظهر
داشتیم قلک های نارنجکی شکلمان را پر پول می کردیم برای رزمندگان اسلام
ظهر تا عصر
توی صف نانوایی با هم دعوا می کردیم برای خریدن چار تا نون لواش سوبسیدی
عصر تا غروب
پسر شجاع و هاج زنبور عسل و نل و حنا دختری در مزرعه می دیدیم که همه یتیم بودند
غروب تا شب
روایت فتح می دیدیم که تیر می خورد توی مخ آرپی جی زن بینوای روی خاکریز
شب هم
با خواهر برادرمان سر اینکه کداممان فردا مدادرنگی دوازده رنگ را ببرد مدرسه بحث می کردیم .
حالا می پرسند چرا نسل شما انقدر سرکش و روانی و عصبی است ؟
سیگارم را از پنجره می تکانم. دنیای شما، زیر سیگاری من است
همه ی حر فاتون درسته ولی نسل بعد از شما دچار چیز دیگری به نام سرگردانی و بی هدفی هستن. من حاضر بودم تو نسل شما میبودم ولی انقد زندگیم کسل کننده و بی هدف نبود...گاهی عصبی بودن بهتر از بی تفاوت بودن هست...
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم....
و هی رفوزه تر