جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

کافه تیراژه

تیراژه از دوستان خوب من است  

دوستی که بر خلاف باقی دوستان ٬اول ملاقتش کردم و بعد پستهاش رو خوندم  

هرچند دو بار بیشتر زیارتشون نکردم ( هر دوبار هم بهشت زهرا و مراسم شیرزاد عزیز بود ) 

و اغلب اوقات هم به وبلاگشون کم سر می زنم و کامنت هم نمیذارم 

اما ارادت شدیدی خدمتش دارم 

چون هم مثل خودم طالقانیه 

و هم اینکه همیشه تمام پستهای جوگیریات رو میخونه و نظر میده   

اونهم نظراتی که آدم ازشون چیز یاد می گیره 

نظراتی که نشون میده چقدر خوب خونده وچقدر خوب فهمیده چیزیکه تو سرت بوده  

اینها باعث میشه تا من همیشه شرمنده محبتهاش باشم و مرهون لطف همیشگی اش 

به همه اینها قلم فوق العاده خوب تیراژه رو هم اضافه کنید .

 

این پست نه به جبران محبت های ایشون 

نه به خاطر لطفی که در آخر پستشون به من و جوگیریات داشتند 

و نه به خاطر دوستی و همشهری گری و رفیق بازی و اینها 

بلکه فقط و فقط به خاطر حسیه که بعد از خوندن این پست به من دست داد  

حسی سرشار از حیرت ٬ تحسین و تشویق 

طوریکه نمیتونستم احساسم رو با یک کامنت بیان کنم  

و مطمئن باشید که هر کس دیگه ای جز تیراژه بود باز هم برای این پستش٬ پست می نوشتم . 

 

مرسی تیراژه 

دمت گرم 

و ممنون که همیشه هوای جوگیریات رو داری ...