ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
بعد از هفت هشت بار اس ام اس گرفتن از همراه اول
تصمیم گرفتم امروز صبح برای تعویض سیمکارتم اقدام کنم
آدرسی که داده بودند خیابانی بود نزدیک فردیس
جایی که بارها اسمش رو از مسافرها و راننده تاکسی ها شنیده بودم
جایی که توی این سی و خورده ای سال شاید هزاران بار از کنارش رد شده بودم
اما تا به حال ندیده بودمش ...
از شکل و قیافه خونه ها و مغازه هاش
و سر و وضع آدمهاش می شد فهمید که از محله های فقیر نشینه
مردم اکثر آذری زبان بودند و احتملا کوچ نشینان آذربایجان
آدمهایی که شاید به تازگی از شهر و روستایشان کوچ کرده اند برای یک کاری که حقوق داشته باشد و چون دخلشان به اجاره دادن توی تهران نمی رسد ٬ حاشیه نشین شده اند .
توی دفتر خدماتی که شبیه مخابرات های قدیم خودمان بود برایم جالب بود دیدن باجه های تلفن راه دور و نزدیک ... درست مثل آن قدیم ها که خانه هایمان تلفن نداشت و می رفتیم تا حالی از اقوام دور بپرسیم . برام عجیب بود تو زمونه ای که تلفن همراه دست هر کسی هست و با ۱۰ هزار تومن می تونید یک کیلو سیمکارت همراه اول و ایرانسل و اپراتور نمیدونم چندم بخریم
یعنی هنوز آدمایی پیدا میشن که میان توی این باجه ها و زنگ میزنن ؟
نیم ساعتی که اونجا مشغول تعویض سیمکارت بودم
چهار نفر رفتند توی باجه و زنگ زدند .
چه حسی به آدم دست میده.سال 82 که من اولین بار که انتهای خیابان دانشگاه زاهدان رو دیدم به بابام گفتم آخر دنیا که میگن همین جاست. خوراکی ها را روی گاری میفروختند مردم نشسته کنار خیابان با تکه ای نان آن خوراکی را می خوردند. نخود آبپز بود و همچنین تخم مرغ آب پز...
زاهدان شهر خوبی بود.هنوز هم دوستش دارم.
تا به حال نرفتم زاهدان
ولی خیلی دوست دارم برم
سلام ....
مبارکه ..... چه خوب که با اسم خودت شروع کردی ....
خیلی خوشحال شدم ..... هنوز مطلبتو نخوندم دوستم برم بخونم
مرسی آرش
چیز دندون گیری نیست
همینجوری واسه دس گرمی نوشتم
قرار نبود اینجا رو کسی بخونه فعلا
اون قدر ذوق خودتو دارم که که راجع مطلبت هیچی به فکرم نمیرسه ....
ای بابا
لطف داری
بابک اسحاقی بازهم برای شما می نویسددددددد
ما که جوگیریات و می خونیم شما چطورررررررررر؟؟؟؟
ما هم همینطور
از همه زودتر
مبارک باشه
چقدر خوب شد که میتونیم به اسم خودت صدات کنیم
یه جورایی واقعی شدی
امید که اینجا پر رونق تر از جوگییات قبلی بشه
خوشحالم مینویسی
مرسی روشنک
منم خوشحالم
راستی نگفتی اون جنسیس مشکی که به اولین کامنت گذار وبلاگت و قراره توی طی یه مراسم رسمی کادو بدی کی برگزار میشه بابک خان؟
وقت گل نی
بابا جوگیریات رو ی گیر کرد
من مقصر نیستم
سلام
خوشحالم که دوباره مینویسین جناب اسحاقی
واقعا عجیبه که هنوزم چنین باجه هایی هستن
منم چند وقت پیش به دوستم گفتم دیگه حتی دختر های مدرسه ای هم ازتلفن های عمومی استفاده نمیکنن،اما درست از فرداش هرچی تلفن کارتی میدیدم جلوش صف بسته بودن
مرسی گل گیسو
برای منم سوال شد...واقعا چرا همچین کاری میکنن!؟...
نمیدونم
ولی از این حرفا که بگذریم ما چقدر خوشحال شده بودیم شما بی خانمان شدی و میتونیم توو همون حجره دانه های ریز حرف نگهت داریم!...انگار باید یه برنامه بچینیم اینجارم فیلتر کنن!
(آیکون "محور شرارت و رذالت توامان!")...
اتفاقا منم همین نقشه رو واسه دانه های ریز حرف داشتم
ببینیم کی زود تر موفق میشه
سلام ... الان یکی از بچچه ها آدرست رو داد گفت برگشتی ... راستش این چند وقت هی به جوگیریات 1 اضافه میکردم میدیدم نیست ناامید میشدم ! خدا رو شکر که برگشتی و مینویسی ... هرچند خیلی دیر به ما گفتن ! ...
والا من فقط به آرش گفتم
قرار نبود لینک بده
به هر حال ببخشید
در مورد اسم ، من به کیامهر عادت کردم ... میشه به همون اسم قبلی صدات کنم ؟!
همچین عادت می کنی که یادت میره یه روزی کیامهری هم بوده
حالا ببین
واسه من فرقی نمی کنه
دوست داری براد جون صدام کن
فقط پیتش رو نگو که ریا نشه
سلاااااااااام

لایک به کامنتای محمد بازم (کلن الان دوس دارم زیاد لایک کنم )
میگم چه کاریه خو؟؟؟ پول چن بار زنگ زدنو جمع کنن میشه یه سیم کارت دیگه
میثا جان شوووما بعد بیا من کارررت دارم عزیزم
خوبه که برگشتی پسر ...
خوبه تاواریش ... خیلی خوبه ...
تو نباشی راس راسی یه چیزی کمه اینجا ...
مرسی محسن
لطف داری
منم چند دفعه جوگیریات1 و زدم اما خبری نبود !
خوشحالم که برگشتین
خیلی
متشکر
ولی کیامهر دیگه با شما عجین شده ها
مبارکه:)
واسه خودمم سخته
ولی عادت می کنیم
بنی آدم یعنی بنی عادت
مرسی فاطمه
من خودم یه هفته تو دفتر خدماتی کارکردم نبودین آقا ببینید چه ها که نمییدیم
یعنی اون تو یه کارایی می کردن ؟
خاک تو سرم
آخه اونجا که جا نیست
شیشه هم داره
فقط میشه توش حرف بد زد
سلااام جناب اسحاقی یا همان کیای باستانی
هر که هستی بنویس
خانه ی جدید مبارک
انشالا تواین خونه همیشه شادی موج بزنه
مرسی تیام
دوست قدیمی
میشه پست درخواستی سفارش بدیم؟
چرا کیامهر باستانی؟
هیمنطوری به ذهنتون اومد یا دلیل خاصی داشت؟
توضیحش ساده است
به پست کفاف نمیده
کیامهر اسم خواهر زادمه
باستانی هم همینجوری
خوشم میومد
دلیل خاصی نداشت
خوبه که برگشتی خوشحالم
حالا ما دیگه غریبه شدیم باید از بچه ها ی دیگه بشنویم ؟
نه به خدا پونه
هنوز کلی کار داشت اینجا
ولی دیگه بچه ها اومدن دیگه
من شرمندتم
سلام بر بابک عزیز
پس بالاخره این غیبت صغرا به اتمام رسید و همچنان می تونیم در جوار هم ....چیز کنیم ...!! یعنی از هم نشینی با هم لذت ببریم
.
.
جدی میگی؟ من خیلی وقته از این باجه ها ندیدم...یادش بخیر
مرسی امیر حسین
ایشالا اومدی اینطرفا
میریم به یکی از این باجه ها
با هم چیز می کنیم
صحبت
سلام جناب اسحاقی
باید یه کم بگذره تا به این اسم عادت کنم
هرچه نباشه مدتهاس که شما را به کیامهر و باستانی میشناسم
و اما تلفن کارتی و سکه ای
تا جایی که من فهمیدم آدمهایی که از این تلفن ها استفاده میکنن
1:کسانی که میخواهند مزاحمت ایجاد کنند و نمیخواهند شماره شان برای فردی که مزاحمش میشوند مشخص شود
2:افرادی که نمیخواهند پول موبایلشان زیاد شود و بعدا به خاطر مبلغ قبض از پدر یا مادر یا هر کس دیگری سرکوفت بشنوند
3:کسانی که ارتباطی مخفیانه دارند و نمی خواهند روزی در پرینت تلفن شماره کسی مشخص شود
4:کارگرها یا دانشجویان شهرستانی
5: کسانی که موبایلشان موقتا قطعه یا آن را جایی جا گذاشته اند یا موبایلشان شارژ ندارد
و ...
.
.
خیلی جایتان خالی بود...گرچه "دانه های ریز حرف" تسکین بود ولی.....خیلی خوشحالم که هستید ..به قول جناب باقرلو بلاگستان بدون شما چیزی کم دارد..که جایش با هیچ چیز دیگری پر نمیشود.
سرتان سلامت
شرمنده می کنی تیراژه بانوی عزیز
در مورد تحلیلت در مورد مشتریان باجه ها
موافقم
درود بر جوگیریات
از دیدن خانه ی جدیدتان خوشحال شدم. وبلاگتون واقعا حیف بود فیلی بشه!
ممنون مهرناز
با ادرس جدید لینکتان کردم. باشد که ما را به جمع دوستانتان بپذیرید
هرچند که لینک کردن یا نکردن ربطی به دایره دوستان نداره
ولی به روی چشم
در اولین فرصت
چه خوب که دوباره شروع کردی بابک جان...امروز عصر به فکرت بودم که چرا من مدتیست توی تنهایی خودم جوگیریات رو نخوندم...خوشحالم...
مرسی الناز
خودم هم خوشحالم
این همه زحمتی که من واسه اسم کیامهر باستانی کشیدم
اگه برای اسم خودم کشیده بودم
الان از بابام معروف تر بودم
ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است
البته بعدش می میره
ببین کیامهر جان دیدی که دزدیدن اسم بچه خواهر آدم عاقبت نداره و با اسم خودت وبلاگ تازه تو شروع کردی...
با هر اسمی و هر جایی مینویسی فقط برات موفقیت آرزو میکنم.
کاری که تو میکنی کار هر کسی نیست داداش
...ساختن باغ از یه برگه ...
نه تعارف و نه غلو
محل کار تازه من هم همه آذری زبان هستند گمونم من رو از این جماعت گریزی نباشه...داستانیه...
مرسی رها
ممنون از محبتت
به کاپیتان سلام مخصوص برسونید
براى ما تصور اینکه یک لحظه گوشى موبایل دستمون نباشه و به یکى هم رضایت نمیدیم، سخت و غیر ممکنه... اونوقت اینا...
واقعا وقتی گوشی همراهمون نیست انگار یه چیزی کمه
خدا پدر این اپراتورها رو بیامرزه که جوونهای مردم رو از تو صف واستادن خلاس کرده که تا صبح بتونن مزاحم دختر ای مردم بشن
ببین اون بنده های خدا چه بدبختایین.
من خاله ام هنوزم می خواد تلفن خارج از شهر بزنه می ره این مخابرات ها! می گه ارزون تر از تلفن خونه می افته!!
حاضره کلی راه بکوبه و کرایه ماشین بده بره اونجا ولی از تلفن خونه زنگ نزنه!