جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

چیلیک

وقتی به لنز دوربین نگاه می کنی  

ژست می گیری و لبخند می زنی 

لحظه ای که عکاس انگشتش را می گذارد روی دکمه دوربین

توی آن ثانیه هایی که نور از فلش شلیک می شود 

می آید و می خورد به تو 

تصویر طرح اندامت بر می گردد توی لنز دوربین  

و تو در حافظه اش ثبت می شوی 

 

فکر کرده ای که این عکس 

ممکن است عکس اعلامیه ات باشد 

یا طرح روی سنگ مزارت ؟ 

 

 

 

 

 

لبخند بزن ... 

     یک ... دو ... سه ... 

                         چیلیک ... 

 

 

نظرات 67 + ارسال نظر
الف جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:49 http://inspiration90.blogfa.com

مبارکهههههههه

مرسی الف

الف جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:51 http://inspiration90.blogfa.com

منزل نو منظورم بود ! مبارکه !

آره .. خیلیی ی ی ی فکر کردم .. هر عکس سه در چهاری که میندازم .. دقیق میشم بهش و به اعلامیه م فکر می کنم ..

خدا نکنه

تیراژه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:52 http://tirajehnote.blogfa.com

چرا اینقدر تلخ از همین اول راهی؟!!!
گرچه حقیقته
ولی...
خیلی چیزا هست که سوژه ی این فکر بشن
عکس و چیلیک یکیش
مهم این نیست که فکر کنیم قراره چی بشه
مهم اینه که فکر کنیم که قراره کی باشیم
که چه جوری زندگی کنیم...اگر هر لحظه ممکنه آخرین لحظه باشه..آخرین لحظه ی خودمون یا عزیزانمون..

درسته
باید قدر لحظه ها رو دونست

الی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:58 http://e-motamedi.persianblog.ir/

من همیشه بهش فکر کردم...گروه زیادی معتقدند این حرف من مثلا یه نوع اداست...ولی اینطوریا نیست...با وجودی که تقریبا چیزی از اعتقادات در من نمانده و نیست باید بگم به این معتقدم که مرگ ثانیه ای با ما فاصله نداره حتی...و چون من عکس بازم همیشه به این نکته دقت کردم که ممکنه این عکس آخرم باشه پس بهتره توش خوب باشم

منم خیلی به این فکر کردم
و متاسفانه عکس مناسبی ندارم واسه اینکار

الهه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:59 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلاااام....
خونهٔ نو مبارکه.....
آره بهش فکر کردم...و هر روز هم به این فکر میکنم که هیچ عکس مناسب اعلامیه ای ندارم!زیاد هم مهم نیست...اعلامیهٔ اناث عکس نداره!

اون عکس چادریه خوبه ها
جدی میگم

ص جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:59

از عکس آدما بجز در حالات طبیعی زیاد خوشم نمیاد ، ژشت و این چیزا رو میگم

یکی رو میشناختم عکس که گرفته بود گفته بود این برای اعلامیه ( ترحیم ) خوبه و همینم شده بود.

منم خوشم نمیاد

ص جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:10

همونطور که خانوم الهه گفتن چرا نباید اعلامیه خانم ها عکس داشته باشه؟ و اعلامیه آقایون حتما باید عکس داشته باشه؟
شاید یکی بخواد یا یکی نخواد !

یکی اول = یه خانومی

یکی دوم = یه آقایی

البته این خواستنا در صورتیه که قبل از فوت فکر اعلامیه رو کرده باشن و تکلیف عکسو مشخص کرده باشن.

معمولا تو اون موقعیت کسی به این چیزا فکر نمی کنه
این که عکس خانموما رو نمیذارن هم یه چیز عرفیه
با درست و غلطش کار ندارم
ولی خب تو روزنامه عکس متوفیان خانوم رو میندازن معمولا

آذرنوش جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 http://azar-noosh.blogfa.com

مبارکهههههه تو وبلگ کرگدن خان دیدم که برگشتید خوشحالمان کردید بسیااااار

ممنونم

فرشته جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 http://surusha.blogfa.com

چرا انقدر تلخ اول کار؟؟

نه ...راستش هیچ وقت بهش فکر نمیکنم..چون اعلامیه ما عکس نداره...

ولی پایه اون لبخند هستم...ما که رفتیم...بذار همه فکر کنن ما همیشه لبخند داشتیم...حتی بعد از مردنمون..

بذار هیچ کس نفهمه چی گذشت به ما...

آلن جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:17

بابک جان وبلاگ جدیدت مبارک باشه.
خوشحالم که دوباره می نویسی رفیق.

مرسی آلن
ممنونم

آذرنوش جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 http://azar-noosh.blogfa.com

اول کاری دوباره این ریختیمون کردید تو عکس گرفتن هم باید به فکر مرگ بود آخه این چه زندگیه که ماداریم...

شما زیاد خودشو ناراحت نکن
عکستو بنداز
تا صد بیست سال دیگه ایشالا مردن هم از مد میفته

دلارام جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 http://delaramam.blogsky.com/

به به سلام
خوب یکم دیر رسیدم ظاهرا ولی تبریکات من رو پذیرا باشین لطفا . خونه نو مبارک ، اسم واقعی مبارک ، ایشالا به دل خوش و به شادی اینجا بنویسین .
عکس ... آره بهش فکر کردم . اتفاقا به همه اطرافیانم سپردم که اعلامیه من حتما باید عکس داشته باشه ...

ممنونم از لطفت
عمرت دراز ایشالا

رها پویا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 http://gahemehrbani.blogsky.com/

وووووووووووووووووو
به به
خیلی هم عالی خیلی هم تبریک
خیلی هم خوشحالی
خیلی هم ... خیلی هم ...

مرسی

بهار جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:43

عکسای سنگ قبرا رو دوست ندارم. شبیه نیستن و کم کم جای چهره ی واقعی رو تو ذهنم میگیرن... اون ته سایه ی ذهن آدما رو ترجیح میدم.

راستی اسم جوگیریات میبینم تو نوار وظیفه ام ذوق میکنم

شاید برای ادمایی که فراموشکارن بد نباشه
ولی موافقم که جای چهره واقعی رو میگیره
ممنون

وانیا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:46

به به جناب بابک باستانی
خیلی خیلی خوشحالم بابک جان که اینجا مینویسی مبارکه

مرسی وانیا
لطف داری

نینا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 http://ninabarfi.blogfa.com

فکر کرده ای که این عکس

ممکن است عکس اعلامیه ات باشد

یا طرح روی سنگ مزارت ؟



عجب سخنی؟؟(کلی آیکون فکر)

اجازه بده بابک اسحاقی مودب باشه همشهری
این با کیامهر فرق داره ها
مجبوره مودب باشه

فرشته جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 http://feritalkative.blogfa.com/

فکر کنیم هم این به درد ما نمیخوره که ! اعلامیه ما عکس نداره
البته من به مامانم وصیت کردم عکسم حتما باشه

خدانکنه

مرضیه(سیندرلا) جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 http://www.bglife.blogsky.com

سلااااام
شما هم که بی صدا تشریف آوردین...

شروع تازه مبارک..

ولی لین پست منو ترسوند

سلام مرضیه خانوم
ارادتمندیم

مجتبی پژوم جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 http://mojtabapejman.blogfa.com/

به به....به به آقا به به...
بدین مژده گر جان فشانم رواست...
الحق چه خوش خبری بود از لفظ مبارک باقرلوی کبیر...
دست مریزاد و صد هزارسپاس که صفای وجود جوگیریات رو به بلاگستان روا داشتید...

مرسی مجتبی عزیز
لطف داری

یلدا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 http://delnebeshteh.blogfa

سلام......
مبارک باشه خونه جدید
ایام به کام
بلاگ پایدار
وجودتون مستدام

ممنونم یلدا

نیما جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:25

سلام کیامهر عزیز
الان رفتم جوگیریات و دیدم که خدافظی نوشتی. واقعا دلگیر بود اما مطمئنا کاری نمیشده برای تکون دادن فیل عظیم الجثه ! به هرحال مبارکا باشه برادر.

مرسی یره مشدی

نیما جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:28

راستی در مورد پستت تا قسمتی با الهه بانو موافقم. من هم همیشه بهش فکر کردم و به این نکته که عکس مناسب ندارم ، فقط اون قسمت اناث رو مخالفت دارم شدیداااااا !

راستی در مورد چجوری سدا زدنت ، به نظرم روش من از همه بهتره! از هر دو اسم مبارک باید بهره ی کافی و لازم رو برد. اینجاست که عملیات شیفت کردن به درد میخوره !
بوس و ماچ هم که نداریم از اینجا بفرستیم واست !

شما صدا هم نکنی
همون ماچ و بوسه کفایت می کنه ببم جان

کیانا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااام
یا خدا ،خو بفکر من طفل معصومم باشین شب جمعه ای بیخیال مرگ شین دیگه
بابا نصف شبی من ترس برم میداره هاااااا(آیکون آرا جوون خودم)

من اینقد غرزدم که یادم رف بگم خونه نو مبارررررررررررررک
واقعن عذرخاهم

مرسی کیانا
بعضی وقتا زنده بودن ترسناک تره

مامان زهرا نازنازی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 http://zahra1389.persianblog.ir/

سلام

خونه ی جدیدتون مبارک باشه

مرسی خانوم

محسن باقرلو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:02

هرچند هروخت و هرجا که تو بنویسی و اسم و امضای تو پای وبلاگ جدیدی باشه هیچ رقمه نمیشه بهش گفت از صفر شروع کردن ، اما جددن از صفر شروع کردن هنر مردان خداست !

بله سخته

محسن باقرلو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:02

ساعت کامنتو داری که ؟!!

بله

محسن باقرلو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:03

در این ساعت از این روز هفته
قاعدتن باید آدم به امورات دیگه ای برسه !!

منظورت فاتحه خوندن برای امواته دیگه ؟
(آیکون کوچه علی چپ )

امی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 http://weineurope.blogsky.com

سلام وبلاگ جدید رو بهتون تبریک می گم دونستن اسم واقعیتون هم جالب بود حالا که اسم خودتون به بابک تغییر کرده اسم پسر آینده تون همچنان همون کیانه یا اونم عوض می شه؟!
راستی توی کامنت ها دیدم گفته بودید اینجا رو به عنوان تست ساختید من کدوم یکی از آدرس هاتون رو به عنوان لینک دائمیتون بذارم توی وبلاگم؟

احتمالا هویت پسرم هم عوض میشه دیگه
از این به بعد همینجا می نویسم
ممنون

آناهیتا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااام
کله سحر شاد شدم
خیلی مبارک باشه
جای شما خالی بود
چه خوب که با نام و نشان خودتون می نویسین
راستش همیشه برای من سوال بود
کسی که واقعی تر از آدم های واقعی دور و بر ماست، واسه چی اسم رو خودش گذاشته؟
شما و صفر؟!؟ نههههههههههه
شکسته نفسی نفرمایین...

مرسی آنا قرمزی
به بابا سلام برسونید

آناهیتا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

ای وای اینقدر ذوق کردم که یادم رفت این پست در مورد مرگ و میر بود!
اصلا برام مهم نیست! اصلا بهش فکر نمی کنم! از این نفس کشیدن و فرصت زندگی کردن، لذت ببرید...بی خیال عکس...هر چی می خوان بذارن!
هر چی عکس کمتر داشته باشم، بهتره! اینطوری کمتر یادم می افتن! کمتر ژست های مختلف و برانداز می کنن و آه می کشن! کمتر یادم می کنند!

عمرت دراز
حالا ما یه چیزی گفتیم
شما جدی نگیرید

میلاد جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:14

سلام

راستش باید اعتراف کنم یکم دلم گرفته

وقتی با یکی عجین بشی بعد یه جور دیگه ...

نمی دونمممم، ولش کن اصلاً

نمی خواهم بگم اسم مهمه ها اما این دنیا چون یه جوریه بخاطر همین انگار شخصیت عوض شده

بگذریم بابااااااااااا، خل شدم

به هرحال صلاح خویش خسروان دانند، من چیکارممم

خوشحالم برگشتی
حوصله وبلاگ خوندن نداشتم این روزها

مطمئنم از این به بعد اگه حوصله نداشته باشمم اینجارو سر میزنم

امیدوارمممممم روزهای فوق العاده ای داشته باشی تو این وبلاگ البته کنار ماها که دست از سر وبلاگت بر نمی داریم

راستی یادم رفت بگم، منم تو کامنتدونی اون وبلاگ خونم خراب شد

اقا فیلی به منم رحم نکرد

کامنتدونی اینجا هم قابل شما رو نداره آقا
کلا ما آدمها نسبت به تغییرات مقاومت می کنیم
اگه خاطره های خوب اونجا رو در نظر نگیریم
انصافا چیزی عوض نشده
باور کن

ف@طمه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

باید برم یه عکس خوب بگیرم

یه عکس خوب ایشالا برای روز عروسیتون

الهام جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 http://sampad82.blogfa.com

سلام
مبارک ها باشه!
ولی من ب عکسم فک نمیکنم...همیشه ب محل قبرم فک میکنم...و ب سنگ مزارم...ک چ جوری باشه ک ۴ نفر آدم رد شدن حداقل بشینن و زیر سایه درخت گنده ای ک اونجا کاشتن واسم نفس تازه کنن..عکس هرچی بهتر باشه ترحم اطرافیان بیشتر میشه و از این ترحم بدم میاد...واسه خودم

راست میگی
اما من محل قبرم رو انتخاب کردم
قبرستون دهمون
انقدر با صفاست

کاپوچینو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 http://capuccino.blogfa.com

با کیامهر بودنت و باستانی بودنت خاطره ها ساختیم...
بابک اسحاقی بودنت رو چطور بسازیم؟
خوشحالم که اومدید.دلم براتون کلی تنگ شده بود....

مرسی کاپو
منم همینطور

ارش پیرزاده جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

من خیلی به این موضوع فکر می کنم خیلی

سلامت باشی آقا

کاپوچینو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 http://capuccino.blogfa.com

همیشه یه عکس جدا از همه عکسا میگیرم واسه اعلامیه یا مزار!
اما نمیدونم تو اعلامیه یا رو مزارم عکسمو میذارن یا نه!

عمرت دراز ایشالا

کاپوچینو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 http://capuccino.blogfa.com

دلم میخواد بذارن تا همه اون کسایی که دوسم داشتن برام دل بسوزونن و ناراحت شن.
به قول فروغ
آه شاید عاشقانم نیمه شب؛گل به روی گور نمناکم نهند....
:)

من خوشم نمیاد زیاد دلشون بسوزه
با این قیافه زاقارتمون هم بعید میدونم دل کسی بسوزه

ارش پیرزاده جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

هلیا حنیفی میشناسی http://heliahanifi.blogfa.com/
یه دختر به گمانم دانشجو زبان فراسه است ....بیشتر پست هاش برگردان داستان کوتاه فراسویی یا ترانه های فرانسویه
گاهی هم روز نوشت داره که خیلی خوب می نویسه من خیلی کارهاشو دوست دارم ....
یه روز با یه اقای فرانسوی مکاتبه می کرده برای پیش برد زبان فرانسوی اون اقای فرانسوی داستان روباه و زاغ براش به فرانسه می فرسته همون عکس بالای وبلاگت هلیا هم بر می گرده میگه که این داتان اصالتا ایرانی است و شما دزدید... بعد اون اقا قبول نمیکه کار به تحقیق می رسه و دست اخر مشخص میشه که اصل داستان فراسوی و شاعر این شعر اونو برگردون کرده و به نام خودش اومده تو کتاب درسی ...

فکر نمی کنم اقتباس از یک داستان ایراد داشته باشه
اتفاقا خیلی هم مرسومه
این بنده خدا آقای حبیب یغمایی هم هیچ جا ادعا نکرده که این داستان مال خودشه
استاد شهریار هم یک شعری داره به نام شاخه حیات با این مضمون :

مادری بود و دختری و پسری پسرک از می محبت مست

دختر از غصه ی پدر مسلول پدرش تازه رفته بود از دست

یک شب آهسته با کنایه طبیب گفت با مادر، این نخواهد رست

ماه دیگر که از سموم خزان برگها را بود به خاک نشست

صبری ای باغبان که برگ امید خواهد از شاخه حیات گسست

پسر این حال را مگر دریافت بنگر اینجا چه مایۀ رقّت هست

صبح فردا دو دست کوچک طفل برگها را به شاخه ها می بست


این شعر بطور کامل از یک داستان کوتاه از (گی دوموپاسان )نویسنده فرانسوی اقتباس شده

ارش پیرزاده جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

رفتم پستشو پیدا کردم اگه قبلا نخوندی حتما بخون
http://heliahanifi.blogfa.com/post-22.aspx

ارش پیرزاده جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

بابک منو ببخش نمی دونستم فعلا دوست نداری کسی بیاد و کار عقب مونده داری کاش تو اس ام اس ت این تذکر ایین نامه ایی ذکر می کردی

نه بابا
ما مدیون لطف شما هستیم قربان

علیرضا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 http://4malite.blogsky.com/

من یه عکس خوب برای اینکار دارم !

ای بابا
بده ببینم عکست رو

مجتبی پژوم جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 http://mojtabapejman.blogfa.com/

سلام کیامهر عزیزم...
از عمق جان خوش ام که بازگشتی. دیشب با مجتبی از ا ین می گفتیم که نبودن ات چه قدر احساس می شود و جای ات خالی ست...

سلام مهدی جان
دلمان تنگ شده قدر ارزن
بی زحمت ما رو از بایکوت خبری در بیارید

جزیره جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 http://jaziretabrik.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر کیامهر عزیز.
خونه ی نو مبارک برادر. هیچ جایی نبود که بیام و تاثر خودمو اعلام کنم البت دانه های ریز حرف بودا ولی اونجا خداییش خیلی متفاوت هستی یه جورایی که ادم فک میکنه دوتا کیامهر جدا از هم هستن کیامهر جوگیریات و سنت کیامهر قدیس
به هرحال امیدوارم نوشته هات تو این جوگیریات مثه اون جوگیریات سابق باشه نه دانه های ریز حرف چیه؟ حتما الان میگی چاردیواریاختیاری .اره؟ نخیرم. اینطوریا که تو فک میکنی نیس .باید مشتری مدار و مخاطب محور باشی. بله ام

سلام جزیره عزیز
خیالت راحت
اینجا با جوگیریات فرق زیادی نمیکنه
اون دانه های ریز حرف هم زیاد جدی نگیرید
اون سنت کیامهعر قدیس نیمه شریر روح بنده است و بنده هم دل خوشی ازش ندارم
ممنون بابت محبتت

جزیره جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:36

راستی من برا اعلامیه ام عکس مناسبی ندارم. نمیخوام هم داشته باشم.

سنت کیامهر قدیس :
بیا خودم برات می گیرم

آرشمیرزا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:48

سلام بابا شاه
مبارک باشه
یه چیزایی توو مایه های فتوغراف باید از خودم در کنم سر فرصت.

خودم چند تا فتوغراف خوب دارم ازت

روشنک جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 http://hasti727.blogfa.com

من که میگم وقتی مردیم چه خوب چه بد ...فرقی نداره
تا زنده ایم مهمه که از عکسمون خجالت نکشیم:)

منم موافقم

من و من جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:24

خو من چون معمولن عادت دارم اسما رو بشکونم اونوقتا کیا بودی حالا یعنی میشی باب؟!
هی باب! :-))
با هر اسمی سرت سلامت و قلمت پر حرف...

مرسی مری

عاطفه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:00

سلام دادا..
مهم نیس کیامهری یا بابک..
مهم اینه که باشی و بنویسی..
که یه جایی باشه دور هم جمع بشیم..
مهم صفا و صمیمیتیه که شوما داری..
هزار بار مرسی که اومدی.. که رفتنت واقعی نبود..

سلام عاطفه
هزار بار ممنون از محبتت
و ممنون از کامنتهای اون چند روز

هاله بانو جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 http://halehsadeghi.blogsky.com/

خونه نو مبارک

مرسی هاله

شب شراب جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 http://www.shila1120.blogfa.com

سلام آقا وبلاگ نو مبارک../

خیلی هم شدید بوی مهر می آید../ ((:

مرسی خانوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد