جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

اتاق گپ


لینکدونی جوگیریات

  • *دوستان پیشنهاد داده‌ن به مناسبت رمضان، هر کس یک دعا یا سوره‌ی کوتاه رو برای خودش انتخاب کنه. هر روز رو به یک نفر اختصاص میدیم و اون روز، همه‌ دعای انتخابی اون فرد رو براش می‌خونن و برای اینکه به خواسته‌ش برسه، براش دعا می‌کنن. اگر موافقید، اسم‌هاتون رو بنویسید. دعا یا سوره‌ی…
    • *"صبح دیگر" 3 نفر رو دعوت کرده بودن: یک خانوم و آقای جوون و پسر کوچولوشون. اون آقا داشت تعریف می‌کرد که برای مساله‌ای میره آزمایش میده و بیماری خاصی هم نداشته تا جایی که مطلع بوده. از آزمایشگاه تماس می‌گیرن که آزمایش‌تون باید تکرار شه. خلاصه در نهایت، بهش میگن که مبتلا به یک…
      • امروز  صبح رفتیم سفارت و بعد از 3 ساعت نشستن معلوم شد سیستمشون قطعه ونمیتونن کاری بکنن.. خلاصه برگشتیم خونه! سیستمشون هم مثل خودشون داغونههههه!!!! امشب تولد خوهر زاده همسرجان بود وخونه مادرهمسر دعوت بودیم.. واسه همین ظهربرگشتیم خونه مامان تا یه استراحتی بکنیم .. من که تا رسیدیم نازگل…
        • نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... *به حباب نگران لب یک رود قسم،* و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...        "سهراب سپهری" تکه کلام یکی از همکلاسیها…
          • 165 دقیقه اون ور تر از بامداد زیر آسمون برهنه !!!... برهنه ی پوشیده از ابر...چه معلوم ؟ ابرها برای آسمون لباس بودن یا که نه آسمون برای ابرها !! حالا هر چه که بود!! دلت دیوانه وار می خواست  ابرها ،آسمون و خدایگانشان را بغل کنی و محکم بفشاری...   و نوشت:   و این از اون مدل حس هاست که کمتر جا خوش…
            • پدرم را در خواب دیدم. در خانه آقابزرگم جمع شده بودیم... خانه آقابزرگم خیلی زیباتر از قبل بود. مرمتش کرده بودند حسابی... اما حوض و پاشویه و باغچه کوچکش هم چون گذشته بود. نمی دانم چه مسئله مهمی بود که مردها ( و از آن جمله پدرم ) جلوی در حیاط ایستاده بودند و درباره آن گفتگو می کردند و ما خانم…
              • برام ایمیلی اومده بود که میتونیم توی موسسۀ دکتر شـ ـیری فیلم ببینیم ، عوایدش هم صرف خیریه میشه ! امروز داشتم با عجله میرفتم سمت موسسه که نگاه و لبخندی رو حس کردم ، برگشتم دیدم یکی از آقا پسرهایی هست که دو دوره با هم گذروندیم ، گفت مگه اینکه فیلم پخش کنن شما بیاین و ببینیمتون ! گفتم…
                • چند شب پیش که خونه مامانم بودیم و گل پسر حسابی با سه قلو ها بازی کرد, موقع برگشت گفت:" مامان بیا بریم پیش خدا بهش بگیم سه تا نی نی بهمون بده!" امشب هم یهو با یه ذوق خاصی گفت:" مامان شما بچه نداشتین رفتین منو از تو بغل خدا گرفتین؟!" حالا من موندم این که باید رفت بچه رو از خدا گرفت,…
                  •         یکی از صحنه های زیبای طبیعت ایران زمین روز پنج شنبه سوم مرداد نود و دو شهرستان ورزقان استان آذربایجان شرقی معدن مس سونگون .    مه شدید ، شعاع دید 20 متر ، دمای هوا ۱۸ درجه سانتیگراد - ساعت دو بعد ازظهر در همین زمان دمای هوای تهران ۴۲ درجه گزارش گردید .   بدون شرح ....       
                    • دلم میخواست شاعرانگی ام را تثبیت دل کنمـ ... اما انگار قرار بر بیقراری دل بود انگار نمیشد که ماه را دید و مجنون نشد انگار نمیشد که مجنون شد و کراوات زد انگار باید چون بید در روی آن تپۀ نزدیک به آسمان دل داد به آواز نسیم و... به ساز نسیم رقصید انگار نمیشد که راز دل با ماه نگویم که ماه و…
                      •  برنگشتم،شروع دوباره یی هم در کار نیست! ،فقط فکر کنم ترانه اش انقدر ارزش داشت که دوباره آپ کنم ... Rastaak - Javoon Marg ترانه سرا : رستاک آهنگ: رستاک تنظیم: دامون دهقانی خواننده: رستاک یه دفه از چه فصلی سبز شدی  که تو احساس من قدم بزنی  یه خیابون شدم که گه‌گاهی  یه‌ کمی واسه من قدم بزنی  یه…
                        • پ.ن1)آسمان  این روزها ، صاف و آفتابی ،  و هوا داغ است  اما من نمی دانم با  تحصن این همه ابر عقیم و سیاه  توی دلم چه کنم. پ. ن.2)گاهی وقت ها همه چیزگم می شود . برای خودت هم  کم پیدا می شوی.   می شوی  سرگردانی که زندگی با او سرگرانی می کند . پ.ن.3) بروم یک لیوان دوغ دیگر سر بکشمشاید اینها همه از…
                          • خواب عجیبی بود . درست مثل طرح های سیاه و سفید توکا همانقدر وهم انگیز و ترسناک هیچ رنگی نداشت ... داشتم توی خیابان دهم راه می رفتم صدای باد مثل زوزه گرگهای گرسنه از دور ٬ مو به تنم راست می کرد . فضای اطرافم تلفیقی بود از مه و سایه و سراب  پیرمرد با چرخ دستی به طرفم آمد صورت زشتی داشت…
                            • اینایی که از جاهایی مثل علی آباد کتول و نورآباد ممسنی و فسا و... پاشون می رسه تهران،یه چند صباحی خونه نوه عمه باباشون مهمونن یا مثلا یه دو سالی دانشجو میشن یا مثلا باباشون خونه زندگیشو فروخته که بچه هاش توی پایتخت ادامه حیات پربرکتشون رو بدن؛ بعد وقتی ازشون می پرسن بچه کجایی، در…
                              • می دانید...آدمیزاد ابوالبشر در هر موقعیت زمانی که باشد مشکلات آن موقعش را مثل یک گاری پراز کود حیوانی شایدم انسانی می بیند که کلهم همه با هم بر رویش افتاده اند و تاخرتناقش را زیر آن کودها و گاری دفن کرده اند و تا خفه اش نکنند دست بردار نیستند!  در هر دوره ای از زندگی هر آدمی همین طور…
                                • هیچ کس نمی داند دختری که شب تاصبح می نشیند فیلم های قدیمی "راکی" را می بیند و یک بطری دو لیتری آب زرشک که مزه زهررررمااااار -دقیقا با همین شدت- می دهد را سر می کشد و هر نیم ساعتیک بار صد تا دراز نشست می زند و تصمیم می گیرد موهایش را از ته کوتاه کند، چه مرگش شده ! هیچ کس نمی داند ...!
                                  • تولدتون مبارک memul - نبض یک آغوش گیس بریده - گیس بریده
                                    • سلام... 3 روز مونده به تولدم... دلم میخواست امسال  تولدم حال و هوای دیگه ای داشت.  صبح که بیدار میشدم خبری از کابوس نبود...چشم که باز میکردم یکی آروم تو گوشم میگفت تموم شد... تمام اتفاقای بد تابستون گذشته رو از ذهن و روحم پاک میکرد و میگفت که همه چی تموم شده...و واقعا تموم شده... دلم میخواست…
                                      • هر ادمی گاهی تو یه برهه از زندگی اش وایمیسته و نگاه پشت سرش میکنه و گاه افسوس گاه لبخند حواله هر اونچه بهش گذشته میکنه و دوباره ادامه میده ...اما این ادامه دادن میتونه مدل های مختلفی داشته باشه یعنی یا به روال گذشته بی تغییر بره جلو یا درس و تجربه ای رو بکنه چراغ اینده و محکم تر و مصمم تر…
                                        • وای امروز کلی خوش به حالم شده می پرسید چرا؟ می گم براتون. چند سال پیش یک اودکلن همسر برای من خریده بود که بوش رو دوست نداشتم، البته موقع خریدش خودم هم بودم اما آدم وقتی بیست تا عطر رو بو می کنه کم کم بوها رو قاطی می کنه و دیگه نمی تونه درست تصمیم بگیره اون موقع که این رو از بین اونهمه…
                                          • *فقط لوله‌کشی نکرده بودم که اون هم بحمدالله حاصل شد در دنیای مجازی به لطف دوستان . نتیجه‌ش رو پایین، سمت چپ بلاگ ببینید
                                            •     خَربُزه گیاهی از تیره کدوییان که میوه‌اش درشت و شیرین و آبدار است. بوته آن کوتاه و ساقه‌هایش روی زمین می‌خوابد. خربزه گیاهی از خانواده Cucurbitaceae با نام علمی Cucumis melo var.inodorus است. خربزه دارای مقدار زیادی ویتامین A ، C و سلولز است. به طورکلی خانواده خربزه شامل انواع گرمک و طالبی نیز…
                                              • * من آدم ساکتی‌م معمولا. و اینکه آدم‌ها زود بهم اعتماد می‌کنن، یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های زندگی‌م‌ه. حالا نمی‌دونم این دو تا ربطی به هم دارن یا نه. داشتم به ربط احتمالی‌شون فکر می‌کردم سر کلاس - من کلا گاهی به خودم میام می‌بینم سر کلاس دارم خیلی فکر می‌کنم به یک چیز دیگه - که دیدم…
                                                • سحر که بیدار شدم حوصلم نشد موهامو ببندم.وقتی سفره رو میچیدم بابا چپ چپ نگام میکرد..منم وقتی نگاهم تو نگاهش گره میخورد فقط لبخند میزدم .سر سفره نشستم. مامان زیر چشمی اشاره ای کرد که به بابا نگاه کنم. نگاش کردم دیدم داره آروم آروم گریه میکنه ...با تعجب گفتم : چی شده بابا ؟؟  دستی تو موهام…
                                                  • + وقتی دلگیری و تنها
                                                    •  
                                                      Powered by Y! Pipes
                                                      نظرات 0 + ارسال نظر
                                                      برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
                                                      ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد