جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

نه ما ۱ ش

 

 

 

 

 

خوابت نمیاد ؟ 

نه ... خوبم  

 

میخوای وایسیم یه آبی به سرو صورتت بزنی ؟ 

نه خوابم نمیاد 

 

ناراحتی ؟ 

نه ٬ چطور ؟ 

 

هیمنطوری ... قیافه ات شبیه وقتاییه که با آدم قهر می کنی  

چرت نگو  

اه چه بداخلاق 

 

تو مهمونی چیزی شده ؟ تو که تا آخرش خوب بودی عزیزم 

نه چیزی نشده 

  

پس چرا انقدر اعصابت خرابه ؟ 

ای بابا گیر دادی چرا؟ من خوبم 

 

خب بابا ... چرا داد می زنی ؟ 

آخه داری اعصابمو خورد می کنی  

 

مگه من چی گفتم ؟ خب دو کلمه حرف بزن دلم پوسید .  

مثل برج زهرمار نشستی هی فرمون رو می چرخونی .  

با دوستات غش غش و کر کر خنده به من که زنتم می رسی میشی آیینه دق ؟  

 

حالا من دارم داد می زنم یا تو ؟ صداتو بیار پایین 

نمیارم ... میخوای چیکار کنی ؟  

 

میزنم تو دهنتا ... خفه شو گفتم  

خیلی ... میخوری . میدم داداشم دستت رو قلم کنه 

 

هههههه ... داداشت دماغشم نمیتونه بکشه بالا معتاد بدبخت  

معتاده که هست مثل دایی مفنگی شما از دیوار مردم که بالا نمیره   

گفتم صداتو بیار پایین . میدونی که من صدای جیغ میشنوم روانی میشم 

روانی میشی ؟ خاک بر سرت کنن تو همین الانشم روانی هستی 

 

معلومه که هستم . اگه نبودم که زن پت ... ره ای مثل تو رو نمی گرفتم 

به من میگی پتی ... ؟ اونوقت خواهرای جنابعالی که زحمت یه محله رو میکشن اسمشون چیه ؟ 

 

به خواهرای من چیکار داری زنیکه ؟ 

شتلق ... 

  

 

منو میزنی  ؟ دماغم خون اومد کثافت... ههههههه

آی مردم کمک ... کمک ... هههه 

 

زهرمار ... 

هههههه .... هرررررر  

 

به چی می خندی ؟ 

به شتلق ... خیلی باحال گفتی  

چیش خنده داره خب ؟ من که نمیتونم صدای چک در بیارم  

 

الهی قربونت برم وقتی داد می زنی چه ابهتی داری .  

این رگ گردنت که میزنه بیرون عین همفری بوگارت میشی ...  

راس میگی ؟ 

اوهوم  

قربون اوهوم گفتنت بشم  

خدا نکنه  

 

تو هم وقتی جیغ میکشی این لپت چاله میفته آدم دوست داره گازت بگیره  

خبه خبه ... باز بهش رو  دادما ... چیه ؟ چرا اینجوری نگاه می کنی؟ 

 

مدل چشام همچینیه 

ایششششش بی مزه . من که میدونم چته  

 

راس میگی ؟ چمه ؟

آره عزیزم می خوای بیای بغل مامانی بوس محکم بکنمت

  

آررررره ... از توجا فهمیتی مامانی ؟  

لوس نشو . خودت رو جمع کن الان بیژنی میاد یه خطم از پیس حفظ نکردیم 

یعنی منو بوس نمی کنی مامانی ؟ 

 

نه ! بیا تمرین کنیم شب رفتیم خونه مامانی بوست می کنم  حسابی   

از اون بوسا ؟  

باشه از اون بوسا ... حالا بیا تمرین کنیم  

ای بابا این نمایش که پروانه نمیگیره خودتم میدونی داریم کار بیخود می کنیم 

  

تو از کجا میدونی ؟ شایدم گرفت  

از دوباره تمرین می کنیم 

 

یک ... دو ... سه ... 

 

 

 

خوابت نمیاد ؟ 

نه ... خوبم  

 

میخوای وایسیم یه آبی به سرو صورتت بزنی ؟ 

نه خوابم نمیاد 

 

ناراحتی ؟ 

نه ٬ چطور ؟   

هیمنطوری ... قیافه ات شبیه وقتاییه که با آدم قهر می کنی  

چرت نگو  

اه چه بداخلاق 

 

 

 

نظرات 54 + ارسال نظر
هاله بانو یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:01 http://halehsadeghi.blogsky.com/

بعد از مدتها

ناهید یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:06 http://nahid2369.blogfa.com

فوق العاده بود
اصلا شوما ته نمایشی...ته نمایش نامه نویسی...ته...

ای بابا
من اضافه وزن دارم
انقدر نوشابه باز نکنید خواهر

جزیره یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:06

سلام علیکم

مریم همسفر شیرزاد یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:09

عالی بود استاااااااااااااااد



منو میزنی ؟ دماغم خون اومد کثافت... ههههههه

آی مردم کمک ... کمک ... هههه



زهرمار ...

هههههه .... هرررررر



به چی می خندی ؟

به شتلق ... خیلی باحال گفتی


چیش خنده داره خب ؟ من که نمیتونم صدای چک در بیارم


قشنگ بهت شوک میده
خیلی قشنگ بود
چقدر قشنگ از صفر به ۱۰ رسید و برعکس



لطف داری خانوم

جزیره یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:09 http://jaziretabrik.blogfa.com/

خواندیمتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

اجرتان با آقای آجرلو

نیما یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:09

جالب بود ... البته با توجه به اینکه فقط دیالوگ هاشون رو نوشته بودی. کاش حالت های گفتاریشون رو هم داخل پرانتز و جلوی هرجمله مینوشتی. اینجوری بهتر میشد !

خب اونطوری معلوم می شد که نمایشه

الهه یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:23 http://khooneyedel.blogsky.com/

دوست دارم اینجور نوشته ها رو...البته عنوان پست لو میداد اونا دیالوگهای نمایشن...ولی خب اگر هم این عنوان رو نمیذاشتی شاید باعث گیجی مخاطب میشد...کلا بسی خوشمان آمد زیااااد!

مرسی الهه
از شوک توی قصه خوشم میاد
این شوک هرچی ساده تر باشه
تاثیر گذار تره

آذرنوش یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:24 http://azar-noosh.blogfa.com

برم بخونم و برگردم

آذرنوش یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:29 http://azar-noosh.blogfa.com

شتلقتو عشقهههههههه جالب بود بابک خان .پس نمایشنامه نویسم هستید!اوهوووووووم!جلل خالق

نه بابا نمایشنامه نویس ؟

دکولته بانو یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:36

سلااااااااااااااااام ... عزیزم ... مبارکه ... ایشالله چرخش برات بچرخه ... معذرت که دیر اومدم ... درگیر بودم ... و صبح هرکاری کردم کامنتاتو باز کنم نشد ... خب ... امیدوارم کلی پستهای دلی و باحال اینجا بخونم ازت ...

سلام مریم جان
افتخار دادی خانوم

حبیب یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:42 http://artooni.blogsky.com



شتلق از همه باحال تر بود



بابک وبلاگم ترکید چکار کنم فکر کنم منم فیلتر شدم

محسن باقرلو یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:59

یاد دو مرغابی در مه افتادم ...
خدا حسین پناهی عزیز رو رحمت کنه ...

تمام راه رفت و برگشت امروز تو ماشین داشتم سلام ... خداحافظ رو گوش می کردم
فوق العاده است
شاید یه چیزی در مورد پناهی نوشتم
البته من از دو مرغابی در مه چیز زیادی یادم نیست
فقط اینو یادمه :
ستاره نگو هپکو ... بگو توووووپ

محسن باقرلو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:00

رقاصه های پست آخر حبیب رو دیدی از همه جای دنیا جمع کرده ؟!!!

نه بابا همشون آرتونی هستن

حبیب دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:10 http://artooni.blogsky.com



سلام محسن جان

آره بخدا راست گفتی دو هفته فقط طول کشید تا دونه دونه جمع کردم بعد آپلود کردم بعد کپی کردم به نوعی آره ب ... رفتم

آقا بده چند دقیقه بخندید مگه

هرجا میری غم غصه و مشکلات

نکه اصلا خودم مشکلی ندارم همینو بگو والا

در کل خیلی چاکریم

کیانا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:17 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

kheili ghashang bud, mamnun

خواهش می کنم

داود(خورشیدنامه) دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:24 http://poooramini.persianblog.ir

اووووون بیژنی کی بود!!!؟؟؟

کارگردان نمایش

آلن دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:30

معرکه بود بابک.
واقعن لذت بردم.
آفرین

شازده کوچولو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:36 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

عالی بوود آففرین ولی واقعا اولش داشت حالم بد میشد

از این پاکت هایی که به مسافرای هواپیما میدن بردار
وقتی وبگردی می کنی به دردت میخوره

پارمیدا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:41

سلام استاد اسحاقی گرامی
منزل نو مبارک
این روزها ف.ی.ل.ت.ر شدن ،البته نه به هر دلیلی، افتخار داره ... اینکه با هر بیانی بشه ابراز عقاید کرد حتی با یک هدر س.ب.ز خیلی با ارزشه...؛ اینکه اونها نتونن همین کلام رو هم تحمل کنن نشوندهنده ی ضعف و ناتوانیشونه...؛ هرچند که خونه ی قبلیتون مأمن خوبی بود و به قول اهالی بلاگستان پر از نوشته های دلی بود، اما از همین چند پستی که در این خونه ی جدید نوشتید حس همون خونه به آدم دست میده... خوشحالم که همچنان مینویسید... هرجند که در دانه های ریز حرف هم مینگارید و میخونیم...اما خوب اینجا یه لطف و حال و هوای دیگه ای داره... انشاالله همیشه سلامت باشید و در کنار مهربان بانو همیشه شاد و خرم باشید
قلمتون س.ب.ز

ممنون پارمیدای عزیز
این استاد که فرمودید قباییه که خیلی برای بنده گشاده
خوشحالم دوستان خوبی دارم که نشویقم می کنن برای بهتر شدن

مریم همسفر شیرزاد دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:41

آپ هستی ام استاد
یادش بخیر
استاااااااااااد! بفرمیو
یادته اینو کی میگفت؟

فاطمه شمیم یار دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:59

سلاممم
جالب بود مثل حل شدن سختی بالا رفتن از کوه در حلاوت یه سرازیری نرم و دلنشین و لیکن هیجانی(اوه چقدر فلسفی گفتیم مگه نه؟

آره خیلی
من که نفهمیدم چی شد

پروین دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:21

من هزار تا احساس رو در حین خوندن این پست تجربه کردم:

اول دلم آب شد برای خانمه که انقدر نگران احساس شوهرش بود.

بعد دلم به شور افتاد که ای بابا.... داره زیاده روی میکنه. نکنه مرده حوصله اش سربره؟ (با دلهره: مطمئنم که این شرح حال خودشون نیست... نه بابا.... مطمئنم.... اصلا به قول اینا: دونت ایوِن گو در)

نه دیگه.... بسه عزیزم. از حد داری میگذری.....

مرتیکه X:( خوب دو کلمه درست جواب بده کار به اینجا نکشه. اه....

خاک تو سرم.... دیدی دعواشون شد. اونم چه بد... با حرمت شکنی .

درد..... بمیره هر کی زنش رو میزنه X:(

بهت

خنده.... خنده.... خنده........

بهت.... مامانی؟؟ چی شد؟ چی نشد؟

آه.... خیال راحت......
بدجنس ِ کیا..... نه ببخشید بابک اسحاقی!!! باید میدونستم!!!

خلاصه که عالی بود بابک خان. من هنوز گول نشوته های شما رو میخورم!

مرسی پروین خانوم
تحلیل جالبی بود
اون شیرینی آخرش رو به اون گول اولش ببخشید

پروین دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:22

نشونه چی بود خواهر من؟ نوشته های شما (;

خدیجه زائر دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 http://480209.persianblog.ir

عاااااااااااااااااااااااااااالی بود................

تیراژه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 http://tirajehnote.blogfa.com

من خنگول رو بگو...!
تیتر به اون تابلویی اونوقت خط به خط که میومدم پایین به خیال اینکه این یه روزنوشته ...حالا هی آدرنالین خونم ترشح میشد و هی ضربان قلبم تند تر!!
اون" هررر" و "خیلی جالب گفتی" عینهو همون شتلقه عمل کرد ولی خوب شد که عمل کرد و سکه ی ربع پهلوی ام افتاد!..آخه کم کم داشتم پس میوفتادم!!
خدا بگم چیکارتون نکنه با این پست هاتون..!!!
(آیکون کسی که خیالش راحت شده و حالا کولی بازی در میاورد!!)

تیراژه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 http://tirajehnote.blogfa.com

حالا تیتر رو بیخیال!..اون ماسکهای نمادین گریان و خندان رو بگو...!!!...
به گمونم آی کیوم اومده پایین!!..همش تقصیر این آلودگی هوا و غذای سلف دانشگاه و امواج موبایله دیگه...ای که چه نسل بدبختی هستیم ما!!
(آیکون کسی که واسه پست قبلی کامنت نذاشته و حالا فرصت طلبی اش گل کرده!)

شکست نفسی نفرمایید
بنده سعی کردم تا حد امکان واضح بنویسم
اگر اونطور که می خواید نشده
تقصیر هموم امواج و آلودگی هواست
که بنده هم دچارش هستم

سمیرا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 http://nahavand.persianblog.ir

خیلی قشنگ بود انگار خودم اونجا کنارشون نشستم...قلمت مثل همیشه محشره...

ری را دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 http://narenjestaan.persianblog.ir

خوندن این پست تو اول صبح خیلی چسبید
امروزمو ساخت
باورکن

خدا رو شکر

ف@طمه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

توپ بود

اشرف گیلانی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 http://babanandad.blogfa.com



سرکاریم دیگه!!!؟؟؟؟

بنده که تازه رسیدم خونه
شما رو نمی دونم اشرف خانوم
سر کارید ؟
اضافه کار وایسادی؟

رهگذر دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 http://mario22.blogfa.com/

به این می گن گره گشایی شگفت انگیز!اصولاً با این سبک داستانی خیلی حال می کنم!

منم همینطور

افروز دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:50

چقدر این دیالوگهای تلخ نمایشنامه خیالی تورو توی دنیای واقعی آدمها شنیدم...

زندگی مثل همین صورتکهای نمایش می مونه
پشت هر غمی لبخندی هست و بالعکس

پنگوئن دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 http://pangoan2.blogfa.com

سلام آقا بابک

من الان اومدم با فیلتر شکن تو جوگیریات قدیمی آدرس اینجارو دیدم.

ایشالله این خونه هم مثل همون خونه چل ستون چل پنجره میشه،با دوستای خوبی که دارید و داریم

ایشالا که میشه
مرسی پنگوئن

شاباجی خاتون دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 http://miss-history.blogfa.com

از این ضربه های یهویی خوشمان می آید! درست که برای قلبمان ضرر دارد ولی ضریه هه می چسبد ناجور! می ارزد!!

کلا ضربان قلب ادم بعضی وقتها بره بالا ضرر که نداره
خوبم هست
خوش اومدی دوست جدید

ارش پیرزاده دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

با حال بود

منجوق دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 http://manjoogh.blogfa.com/

خانه جدید مبارک باشه

ممنون

مریم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 http://mazhomoozh.blogfa.com

خیلی بامزه بود.
به خصوص وسطاش.

عاطی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:09

عااالی بوووودددد

کاپوچینو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 http://capuccino.blogfa.com

وایییی خیلی خندیدم.
بابا نمایش نامه نویس.داستان نگار.مُقَلِم.
خیلی قشنگ بود




(مقلم:ینی کسی که قلم توانایی داره!از خودم دراوردم)

لطف دارید مهندو

( مهندو : کسی که هندونه زیر بغل آدم میذاره )

آناهیتا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

خیلی قشنگ ملت و سر کار گذاشتین
آفرین...خوشمان آمد.

دختری از یک شهر دور دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:03 http://denizlove.blogsky.com/

محشر بود!!! یعنی اخر ابتکار و شوکه کردن ادمایی!!! خیلی قشنگ بود!!! دمت گرم!!!

سارا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:33 http://www.takelarzan.blogsky.com

هییییییییییییییییییییییی مادر
دمت گررررررررررم با این نمایش نامت خیییییییییییلی باحال بودااااااااااااااااااااااااااااااا

علیرضا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:38 http://4malite.blogsky.com/

پست امروز حمید خان
پست تیراژه
این پست شما ...
پستای دانه های حرف
....
....
آقا جمع بشیم یه کتاب گروهی بنویسیم
من تضمین میکنم جاودانه میشه و رکورد فروش روایت یک گروگانگیری رو میشکنه
منم تایپ میکنم مثلا یا اصلا چایی میارم بلکه اسم منم اون ته تهاش باشه


محشررررررررررررررره قلمتون بی اغراق

مرسی علیرضا
دستت درد نکنه
چایی منو کمرنگ تر بریز لطفا

سمیرا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://nahavand.persianblog.ir

پست جدیدتون نظرخواهی نداشت میخوام اینجا بگم که واقعا تیراژه هم خودش هم قلمتش خیلی خاصن...منم دوستش دارم...

دختری که حرفهایش را نمیخورد دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://www.dhnemikhorad.blogfa.com

سلام بابک جاااااان تبریک میگم..... خونه نو مباااااااااااااااااارک

مرسی خانوم

چه فرقی می کند! دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:27 http://chefarghimikonad.persianblog.ir/

سلام
دل من هم لرزید آقا ... خیلی هم لرزید ... فکر کردم کیامهری که من میشناختم و البت مرا نمی شناسد ... با تغیر وبلاگ ... خودش هم دیگرگون شده است
وبلاگ جدید مبارک جناب بابک

سلام دوست آشنا
عوض شدن همیشه بد نیست
بعضی وقتها خوب هم هست
دلتون قرص
ایشالا که همه چیز دنیا بهتر میشه
ما هم روش

خوشحالم از آشناییت

کورش تمدن دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:13 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خیلی باحال بود
ولی چون اینجا دعواست من زیاد نمیمونم و به همین نظر اکتفا میکنم

تقصیر نداری
زیادی با حبیب گشتی
چرت و پرت میگی
دعوا کجا بود ؟

دل آرام دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:21 http://delaramam.blogsky.com/

دیشب عنوان رو نگاه کردم و رفتم سراغ متن . خوندم و خوندم و اومدم جلو . هی برام عجیب تر میشد که یعنی این مکالمات کیه ؟! برگشتم بالا ، دیدم ننوشتی داستان ، دوباره رفتم خوندم و نهایتش گفتم حتما خوابی چیزیه . تا اینکه دیدم نمایش بود ... دوباره عنوان رو خوندم !!!!
(دیشب عکس برای من باز نشده بود )

عنوان رو عمدا اونطوری نوشتم که قبل از خوندن لو نره ماجرا
مثل اینکه ترفند خوبی بود

محبوبه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:44 http://sayeban.blogfa.com

بسی غافلگیر شدیم...

هاله بانو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:05 http://halehsadeghi.blogsky.com/

الان ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد