جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

ببخشید

بعضی از دوستان انتقاد کردند که چرا درست قبل از پست تاپ ۱۰  

پستی که توش چندین و چند لینک معرفی شده گذاشتی ؟  

ناخودآگاه این باعث میشه تا نظرات بیشتر به سمت این پست ها جلب بشه . 

راستش الان می خواستم بیام از خودم دفاع کنم و بگم که نه٬ این قضیه کاملا اتفاقی بوده و هیچ ربطی به موضوع تاپ ۱۰ نداره و انصافا  هم همینطور هست

یعنی موقعی که اون پست رو میذاشتم اصلا به این توجه نکردم . 

به نظرم انتقاد کاملا واردیه ولی عمدی در کار نبوده ابدا 

مثلا پست هیشکی یا مریم شیرزاد پست های قشنگی بودند ولی آنقدر ویژه و خاص نبودند که توی تاپ ۱۰ انتخاب بشوند و هدفم از لینک دادن به این دو پست یکجور ادای دین برادر بزرگانه بود 

دوست داشتم شرح اتفاقاتی که انقدر این دو دوستم را خوشحال کرده خواننده بیشتری داشته باشد . بدون تعارف خوندن پست های آرش و عبدالکورش و داود و کاتیا هم خیلی خیلی چسبید و حیفم آمد که شما هم نخوانید . 

 

این پست را به عنوان عذرخواهی از بنده بپذیرید ...  

 

 

انتخاب ۱۰ پست برتر شهریور از نگاه خوانندگان

 

اگر یادتون باشه در جوگیریات قبلی یک شبه نظرسنجی راه انداختیم برای انتخاب بهترین پست مرداد ماه ۱۳۹۰  

این نظرسنجی عیب و ایراد زیاد داشت و انتقادات زیادی به آن شد که به حق هم بودند  

انصافا امکان خواندن و نظر دادن در مورد آن همه لینک در ۲۴ ساعت وجود نداشت 

خود رای گیری هم پر بود از ایراد و اشکال 

طوری که در نهایت تاپ ۱۰ مرداد ماه چیزی از آب درآمد که انتظارات خودم را هم برآورده نکرد .  

بنابراین خواستم در ابتدا توضیحاتی بدهم در مورد تاپ ۱۰ و هدف اصلی بنده از آن  

 

جمع دوستانه ما تشکیل شده از تعدادی وبلاگ نویس که به صورت مدوام بخش زیادی از ساعات روزانه خودمان را صرف نوشتن یا خواندن وبلاگ می کنیم .  

تعدادی از دوستان هم هستند که وبلاگ ندارند اما خیلی حرفه ای تر از بعضی وبلاگ نویس ها در خواندن پست ها و گذاشتن کامنت و فعالیت های جمعی دیگر مشارکت می کنند . 

 

حالا این وسط یک عده وبلاگ نویس هستند مثل بنده که به مدد محبت همیشگی شما بطور روزانه صرفنظر از کیفیت مطالبشان یک تعداد مخاطب ثابت دارند . 

و یک عده از دوستان نیز هستند که با وجود استعداد خوب و قلم توانایشان کمتر شناخته شده اند یا اصلا به جمع های ما راه داده نمی شوند .  

وقتی جمع دوستان از حد معینی می گذرد و مخصوصا برای افرادی که زود به زود مطلب می نویسند به واقع امکان خواندن همه پست ها و سرزدن به همه دوستان وجود ندارد . 

اینطور می شود که خیلی از پست هایی که ممکن است واقعا ارزش خوانده شدن داشته باشند فقط چند تا کامنت ناقابل دارند و چند تا بازدید محدود ... 

در ضمن بعد از مدتی جمع ما می شود مثل یک مرداب

آدم تازه واردمان نمی شود و تمام وقتمان را صرف سر زدن به خودمان و خواندن پستهای دوستانمان می کنیم . 

این به نظر من یعنی درجا زدن  

تاپ ۱۰ ٬ هر ماه ۱۰ تا پست برتر را انتخاب می کند   

تا خون تازه ای به رگ این جمع دوستانه تزریق شود 

تا پستهای قشنگی که از قلم انداخته ایم خوانده شوند و جدی تر در بوته نقد قرار بگیرند 

تا دوستان کمتر شناخته شده انگیزه داشته باشند برای بهتر نوشتن 

 

حالا اینکه چه ساز و کاری باید داشته باشیم تا این ۱۰ پست برتر انتخاب شوند مساله دیگریست که زمان می برد تا به شکل ایده آل و منطقی و همه پسند برسد . 

مهم این است که هدف ما هدف خوبیست و عزممان هم برای ادامه آن جزم است 

و برای بهتر شدنش باید کمی خلاقیت خرج کرده و اشکالات را بر طرف کنیم . 

 

با در نظر داشتن این مقدمه نه چندان کوتاه  

مروری کنید بر تمام پست هایی که طی یک ماه گذشته خوانده اید 

و بهترین و دلچسب ترین پستی را که یادتان می آید انتخاب کنید و لینک آن را در کامنتهای این پست بگذارید . 

می دانم که انتخاب تنها یک پست انصافا خیلی دشوار است  

اما فکر می کنم اینطوری روند انتخاب پست ها عادلانه تر باشد . 

از بین لینکهای معرفی شده ۱۰ پست برتر انتخاب خواهند شد که چگونگی انتخاب آن ٬ متعاقبا اعلام می شود .  

 

 

 

لینک بازی

مریم شیرزاد در این پست از تماس تلفنی غیر منتظره اش با رضا صادقی می گوید .   

-

 

 

هیشکی بانو از ملاقاتش با ابی در آنتالیا می نویسد .   

-

 

  

 

داود پور امینی توی این پست از اولین روز مدرسه سپهر می نویسد .   

از سی وپنج سال تفاوت بین دو تا روز اول مدرسه  

از تفاوت اندازه یک زمین تا آسمان بین باباها و پسرها دیروز و امروز  

-

 

 کاتیا یک دیالوگ غیر عادی و بی اندازه زیبا دارد با ملک الموت


  

 

عبدالکورش یک پست محشر لعنتی نوشته که ... خودتان بخوانید من حرفی نمی زنم


 

و آرش پیرزاده هم داستان محشری از فلسفه عشق و هوس نقل می کند .  

-  

 

 

 

و سرانجام اینکه ... 

امشب TOP 10 (انتخاب ۱۰ پست برتر شهریورماه )در جوگیریات کلید خواهد خورد . 

با ما همراه باشید ... 

 

 

 

دلم برای تراشیدن مداد سیاهم تنگ شده

روز اول مدرسه همیشه ذوق داشتیم 

تا آخر اولین هفته هنوز ذره هایی از این ذوق توی دل آدم می ماند . 

کیفش به این بود که همه چیز تق و لق بود  

بعضی وقتها کتاب نداشتیم بعضی وقتها معلم

اصلا انگار معلمها با آدم صمیمی تر بودند . 

و آی بدم می آمد از معلمهایی که همان اول بسم الله شروع می کردند به درس دادن  

همیشه به خودم می گفتم  

وقتی بزرگ شدم ٬ اگر معلم شدم 

روز اول مدرسه به بچه ها درس نمی دهم 

اسمشان را می پرسم و برایشان داستان تعریف خواهم کرد 

اینطوری تا آخر سال عاشقم می شوند .  

 

 

روز اول مدرسه همه چیز پر رنگ بود 

بوی نو یی می داد

تخته سیاه تازه رنگ شده  

گچ های قد بلند 

تخته پاک کن تمیز

کفش و لباس و کیف و کتاب و دفتر و خودکار نو ٬ حس خیلی خوبی داشتند . 

شب با چنان دقتی کفشهایم را می گذاشتم بالای سرم  

و لباسهایم را تا می کردم با عشق  

که حالا خنده ام می گیرد از یادآوری آن ... 

لذتبخش ترین بخش خرید مدرسه جلد کردن کتاب ها بود 

من و مریم و نرگس هر کدام کاغذ کادوی مخصوص خودمان را انتخاب می کردیم 

کتاب و دفترها را با کاغذ کادو جلد می کردیم و با برچسب اسممان را رویش می چسباندیم 

بعد هم یک جلد نایلونی می کشیدیم رویش برای محکم کاری و قشنگی بیشتر   

بزرگتر که شدیم شوق و ذوق جلد کردن کتابها تمام شد . 

 

 

اونروزها 

چقدر عصر پنجشنبه ها دوست داشتنی تر بودند  

چقدر برنامه کودک جمعه عصر می چسبید 

چقدر شنبه ها صبح زجرم می آمد وقت بیدار شدن 

چقدر زنگ ورزش و انشاء خوب بود  

چقدر زنگ تفریح  خوشمزه بود 

چقدر زنگ ورزش می چسبید 

چقدر معلمهایی که می خندیدند خوشگل تر بودند 

چقدر از خط کش آقای ناظم می ترسیدیم

چقدر ذوق داشتیم برای گرفتن و دید زدن لطیفه های پیک شادی  

چقدر عصر سیزده بدرها غم انگیز بود

چه حس تعلیق بدی داشت گرفتن کارنامه 

چه لذت بی وصفی بود دادن آخرین امتحان ثلث سوم  

چه تجربه بی نظیری بود برف بازی توی حیاط و دعواهای مدیر 

چقدر سر صف ها می خندیدیم 

چه کیفی می داد خوراکی خوردن سر کلاس معلمهای بداخلاق 

چه حیف که دیگر این حس ها تکرار نمی شوند 

چه حیف که خیلی هایشان حتی یادمان نمی آید  

کاش بزرگ نمی شدیم ... 

 

 

+ اینهم صدای مخملی بهروز عزیزم و خاطره بازی آهنگینش با نوستالژی لامصصب مهرماه